پاورپوینت فتح مکه


در حال بارگذاری
23 اکتبر 2022
فایل فشرده
2120
5 بازدید
۶۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت فتح مکه دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت فتح مکه،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت فتح مکه :

پیش از این در جریان صلح حدیبیه گفته شد که از جمله مواد قرارداد صلح این بودکه هر یک از قبایل عرب بخواهند با قریش و یا پیغمبر اسلام هم پیمان شوند آزاد باشند و از این رو دو دسته از قبایل مزبور به نام «بنی بکر»و«خزاعه »که سالها بود میانشان اختلاف و نزاع بود هر کدام در پیمان یکی از دو طرف در آمدند.

«خزاعه »با پیغمبر اسلام همپیمان شدند و«بنی بکر»با قریش.

نزدیک دو سال از این پیمان گذشته بود و این دو قبیله بدون جنگ با همدیگر روزگار را می گذراندند و اتفاقی میان آنها رخ نداد، ولی این وضع به هم خورد و بنی بکر در صدد حمله به «خزاعه »بر آمد و به دنبال این فکر به مکه رفتند و با برخی از بزرگان قریش مانند عکرمه بن ابی جهل و صفوان بن امیه در این باره مذاکره کرد آنها را نیز با خود همراه ساخته و نقشه حمله به «خزاعه »را با آنها طرح نموده از آنها نیز در این باره کمک گرفتند.

و برخی احتمال داده اند که عقب نشینی مسلمانان در جنگ مؤته سبب شد که بنی بکر به این فکر بیفتند زیرا فکر می کردند با عقب نشینی مسلمانان در مؤته نفوذ آنها در جزیره العرب متزلزل گشته و می توانند ضربه ای بر آنها وارد کنند.

و به هر صورت شبی که خزاعه بی خبر از همه جا در منزلهای خود آرمیده بودند مورد حمله بنی بکر و دستیاران قریشی آنها واقع شده و مطابق نقلی بیست نفر آنها به دست بنی بکر کشته شد و با اینکه خود را به نزدیکی مکه رساندند و داخل حرم شدند باز هم بنی بکر دست بردار نبودند و به کشتار و جنگ با آنها ادامه دادند.

رسول خدا(ص)در مسجد مدینه نشسته بود که عمرو بن سالم خزاعی با گروهی سراسیمه وارد مسجد شد و خبر این حمله ناجوانمردانه و نقض پیمان بنی بکر – و قریش – را به اطلاع آن حضرت رسانید، و از او کمک و یاری طلبید.

رسول خدا(ص)که از شنیدن این خبر متاثر شده بود و عده یاری و کمک به آنها را به وی داد و آماده بسیج لشکر به سوی مکه و جنگ با قریش گردید.

ابو سفیان به مدینه می آید

از آن سو قریش از کرده خود پشیمان شده و فکر حمله متقابل پیغمبر اسلام آنهارا سخت مضطرب و نگران کرد و در صدد جبران و تلافی این عمل بر آمده و ابو سفیان را مامور کردند به مدینه برود و به هر ترتیب می تواند قرارداد صلح را تجدید کند و جلو حمله احتمالی مسلمانان را به مکه بگیرد.

به همین منظور ابو سفیان به مدینه آمد و روی حسابی که پیش خود کرده بود یکسر به خانه دخترش ام حبیبه که جزء همسران پیغمبر بود وارد شد.

ابو سفیان فکر کرده بود با ورود به خانه او می تواند به طور خصوصی پیغمبر اسلام را دیدار کرده و به ترتیبی کار را اصلاح کند، اما همین که وارد اتاق دخترش گردید با بی اعتنایی ام حبیبه مواجه گردید و چون خواست روی فرش بنشیند ام حبیبه بسرعت پیش رفت و فرش را از زیر پای او جمع کرد!

ابو سفیان با ناراحتی پرسید: دخترم آیا مرا لایق این فرش ندانستی یا آن را در خور من ندیدی؟

ام حبیبه پاسخ داد: نه، بلکه این فرش مخصوص پیغمبر اسلام است و تو مرد مشرک و نجسی هستی بدین جهت نخواستم روی آن بنشینی!

ابو سفیان با خشم گفت: ای دختر گویا پس از من به تو شری و گزندی رسیده است!

این سخن را گفت و از خانه او بیرون آمد و خود را به پیغمبر(ص)رسانده گفت: ای محمد خون قوم خود را حفظ کن و قریش را پناه ده و پیمان را تجدید کن!

پیغمبر فرمود: مگر پیمان شکنی کرده اید ای ابو سفیان؟گفت: نه، فرمود: پس ما سر همان پیمانی که بودیم هستیم!

ابو سفیان دیگر نتوانست سخنی بگوید و برخاسته پیش ابو بکر آمد و از وی خواست تا پیش پیغمبر وساطت کند ولی ابو بکر حاضر به این کار نشد، از این رو به نزد عمر رفت و او نیز با تندی ابو سفیان را از پیش خود براند، از آنجا به نزد علی بن ابیطالب(ع)رفت و به آن حضرت اظهار کرد: یا علی قرابت و خویشی تو از همه کس به من نزدیکتر است و من برای انجام حاجتی به این شهر آمده ام و از تو درخواست دارم نگذاری من ناامید از این شهر بروم و پیش پیغمبر در انجام کار من وساطت کنی!

علی(ع)بدو فرمود: ای ابو سفیان وای بر تو مگر نمی دانی که پیغمبر چون تصمیم به کاری گرفت کسی نمی تواند در آن باره با او سخنی بگوید.

ابو سفیان رو به فاطمه دختر رسول خدا(ص)که با دو فرزندش حسن و حسین(ع)در اتاق نشسته بودند کرده گفت: ای دختر محمد ممکن است به این کودکان خود دستور دهی تا کسی را در پناه خود گیرند و برای همیشه آقا و بزرگ عرب باشند؟

فاطمه(ع)فرمود: فرزندان من هنوز به آن مرتبه نرسیده اند که بدون اجازه پیغمبر کسی را در پناه خود گیرند.

کار بر ابو سفیان سخت شده بود و داشت راه چاره بر او مسدود می شد و نمی دانست چه باید بکند از این رو دوباره متوسل به علی(ع)شده گفت:

ای ابا الحسن راه چاره بر من بسته شده تو راهی پیش پای من بگذار و بگو تا من چه بکنم؟

علی(ع)که دید اگر بخواهد با ابو سفیان تندی کند و او را با خشونت از پیش خود براند یکی از دو زیان را دارد: یا ابو سفیان در مدینه می ماند و به وسایل دیگری متشبث می شود و ممکن است پیغمبر اسلام را در محذور بزرگی قرار دهد و مانع پاورپوینت فتح مکه گردد و یا اینکه مایوس و خشمگین به مکه باز می گردد و با تحریک قریش و سایر قبایل همپیمان آنها، جنگ تازه ای به راه می اندازد و لااقل آنکه مشکلی سر راه نشر توحید و پاک کردن هر چه زودتر شهر مکه و خانه خدا از بت و بت پرستی ایجاد می کند.

از این رو کمی فکر کرده و بدو گفت: ای ابو سفیان به خدا سوگند من اکنون راهی را که برای تو سودمند باشد سراغ ندارم جز آنکه تو بزرگ بنی کنانه هستی اینک برخیز و به میان مردم برو و آنها را زنهار بده و در پناه خویش در آور و تمدید قرارداد صلح را از طرف خود به مردم اعلام کن و آن گاه به مکه باز گرد!

ابو سفیان پرسید: آیا این کار برای من سودی دارد؟

علی(ع)فرمود: گمان ندارم سودی داشته باشد اما چیز دیگری اکنون به نظرم نمی رسد.

ابو سفیان برخاسته به مسجد آمد و طبق راهنمایی علی(ع)در میان مردم ایستاده گفت: ای مردم من همه شما را در پناه خویش قرار داده و قرارداد صلح را تمدید کردم!این سخن را گفته و شتر خود را سوار شد و به مکه بازگشت.

بزرگان قریش که از آمدن ابو سفیان مطلع شدند، به نزد او آمده و پرسیدند: چه کردی؟گفت: به نزد محمد رفتم و با او گفتگو کردم ولی نتیجه ای نگرفتم، پس به نزد پسر ابی قحافه رفتم در او هم خیری ندیدم، آن گاه به نزد پسر خطاب رفتم او را نیز سخت دیدم، از آنجا به نزد علی رفتم و او را نرمتر از دیگران دیدم، و او راهی پیش پای من گذارد و من انجام دادم و به خدا هر چه فکر می کنم نمی دانم آیا کاری را که به دستور او انجام داده ام فایده ای دارد یا نه؟

از او پرسیدند: چه راهی؟

گفت: به من دستور داد مردم را پناه دهم و من هم این کار را کردم!

بدو گفتند: آیا محمد هم آن را امضا کرد؟

گفت: نه!

گفتند: به خدا علی تو را مسخره کرده، آخر این کار چه سودی داشت؟

ابو سفیان گفت: به خدا راهی جز این نداشتم.

تجهیز لشکر

پس از رفتن ابو سفیان رسول خدا(ص)به مردم دستور داد آماده سفر شوند و به خانواده خود نیز دستور داد وسایل سفر او را تهیه کنند اما مقصد را اظهار نکرد، و به قبایل اطراف و همپیمانان خود نیز دستور بسیج داد و چون آماده حرکت شدند مقصد را به آنها خبر داد که شهر مکه است و برای پاورپوینت فتح مکه می رود و کوشش داشت که لشکر با جدیت و سرعت هر چه بیشتر بروند تا قریش از حرکت او آگاه نشود و در این باب دعا هم کرده از خدا نیز خواست که اخبار او را از قریش پنهان دارد و هنگام رکت سپاهی گران که مرکب از ده هزار لشکر بود آماده حرکت شد و نخستین بار بود که مدینه چنین سپاهی را به خود می دید.

نامه حاطب بن ابی بلتعه به قریش

اما از آن سو حاطب بن ابی بلتعه که در زمره مسلمانان در مدینه به سر می برد ولی زن و بچه اش در مکه بودند نامه ای برای قریش نوشت بدین مضمون:

«ان رسول الله جاءکم بجیش کاللیل یسیر کالسیل »

[پیغمبر خدا با لشکری همچون توده های تاریک شب و بسرعت سیل به سوی شما می آید. ]

این نامه را به زنی داد که نامش ساره بود و چنانکه نقل شده پیش از آن در مکه به خوانندگی روزگار می گذرانید ولی پس از جنگ بدر و عزادار شدن مردم در آن شهر کارش کساد شده بود و مشتری نداشت از این رو به مدینه آمد وی به آن زن ده دینار پول داد که آن را مخفیانه و بسرعت به مکه برساند.

ساره نامه را گرفت و در میان گیسوان خود پنهان کرد و راهی مکه شد.

از آن سو جبرئیل بر پیغمبر نازل شد و آن حضرت را از ماجرای نامه حاطب بن ابی بلتعه مطلع ساخت، پیغمبر بی درنگ علی بن ابیطالب و زبیر بن عوام را به دنبال آن زن فرستاد و بدانها گفت: زنی به این نام و نشان برای قریش نامه می برد، نامه را از او بگیرید و او را به مدینه باز گردانید.

آن دو بسرعت آمدند و در ذی الحلیفه – یک فرسخی مدینه – یا جای دیگر به آن زن رسیدند و او را متوقف کرده و بار و اثاثش را جستجو کردند و چیزی نیافتند، در این وقت علی(ع)پیش رفت و از روی تهدید به آن زن فرمود: به خدا سوگند نه به رسول خدا(ص)دروغ گفته شده و نه او به ما دروغ گفته است اکنون یا خودت نامه را بده یا به ناچار جامه ات را بیرون می کنم و نامه را به دست می آورم، آن زن که علی(ع)را مصمم دید گفت: به کناری برو و سپس نامه را که در میان گیسوانش پنهان کرده بود بیرون آورد و به علی(ع)داد. (۱) علی(ع)نامه را گرفت و آن زن را به مدینه بازگرداندند.

پیغمبر(ص)حاطب بن ابی بلتعه را خواست و بدو فرمود: چه سبب شد که تو این نامه را به قریش بنویسی؟عرض کرد: یا رسول الله به خدا سوگند من به خدا و رسول او ایمان دارم و هیچ گونه تزلزلی برای من در دین پیدا نشده ولی من در میان مردم این شهر عشیره و فامیلی ندارم و زن و فرزند من نیز در شهر مکه است خواستم از این راه خدمتی به آنها کرده باشم که احیانا(اگر جنگی پیش آمد و آنها پیروز شدند)در قت حاجت از آنها برای حفاظت زن و فرزند خود کمک بگیرم.

در روایت شیخ مفید(ره)است که چون علی(ع)نامه را آورد پیغمبر(ص)دستور داد مردم را به مسجد بخوانند و سپس به منبر رفت و فرمود: مردم!من از خدا درخواست کردم تا جریان حرکت ما را از قریش پنهان دارد ولی مردی از شما به مردم مکه نامه نوشته و خبر ما را به آنها گزارش داده اکنون آن کس که نامه نوشته برخیزد و خود را معرفی کند و یا آنکه وحی الهی او را معرفی کرده و رسوا خواهد شد!

کسی برنخاست و چون بار دوم تکرار کرد حاطب بن ابی بلتعه در حالی که همچون بید می لرزید از جا برخاست و عرض کرد: نویسنده نامه من هستم و به خدا سوگند این کار را از روی شک به نبوت شما و نفاق در دین انجام ندادم – و سپس همان سخنان را که در بالا ذکر کردیم اظهار داشت – .

در این وقت عمر بن خطاب پیش آمد و گفت: یا رسول الله این مرد منافق شده دستور می دهید تا من او را بکشم، پیغمبر او را از این کار منع کرد و سپس دستور داد او را از مسجد بیرون کنند و مردم برخاسته او را از مسجد بیرون کردند ولی حاطب بن ابی بلتعه با نگاههای معذرت خواهانه خود به آن حضرت نگاه می کرد از این رو رسول خدا(ص)دستور داد او را به مسجد بازگرداندند، و بدو فرمود: من تو رابخشیدم و از خطای تو در گذشتم از خدا بخواه که تو را بیامرزد و دیگر به چنین کاری دست نزنی!

و به گفته مفسران آیه ذیل در شان حاطب بن ابی بلتعه و در این ماجرا نازل شد:

«یا ایها الذین آمنوا لا تتخذوا عدوی و عدوکم اولیاء تلقون الیهم بالموده و قد کفروا بما جاءکم من الحق. . . » (۲) تا به آخر.

[ای مؤمنان دشمن من و دشمن خود را به دوستی نگیرید(و برای خود دوست انتخاب نکنید) که مودت خود را(از طریق مکاتبه)به آنها هدیه کنید، با اینکه بدان حقی که برای شما آمده کافر شدند. . . ]تا به آخر.

حرکت سپاه به سوی مکه

روز دهم ماه رمضان بود که سپاه ده هزار نفری اسلام، مدینه را به قصد پاورپوینت فتح مکه ترک کرد و مردم مهاجر و انصار عموما در این سفر همراه رسول خدا(ص)حرکت کردند و از قبایل اطراف نیز گروه زیادی به آنها ملحق شده بودند، و تمام کوشش پیغمبر اسلام که می خواست خبر حرکت او به قریش نرسد برای آن بود که مقاومتی از قریش در برابر آنها نشود و قریش به جنگ و مقاومت برنخیزد و خونی در مکه ریخته نشود و بدین ترتیب حرمت خانه کعبه و حرم خدا شکسته نگردد، از این رو پس از حرکت نیز دستور داد لشکر بسرعت حرکت کنند و به نقل مورخین این فاصله زیاد را به یک هفته طی کردند، و شب هنگام به «مر الظهران »یک منزلی مکه رسیدند و در آنجا توقف کردند بی آنکه مردم مکه از ورود آنان اطلاعی داشته باشند.

عباس بن عبد المطلب عموی پیغمبر نیز با چند تن از خویشان آن حضرت که به قصد مهاجرت به مدینه از مکه بیرون آمده بودند در بین راه به رسول خدا رسیده و به آن حضرت ملحق شدند.

مورخین نوشته اند: در آن وقت عباس بن عبد المطلب به فکر افتاد تا به وسیله ای مردم مکه را از ورود این سپاه عظیم مطلع سازد و فکر جنگ و مقاومت را از سر آنها دور کند و آنها را برای ورود لشکر اسلام آماده سازد و به همین منظور از میان لشکراسلام بیرون آمده و به سمت مکه به راه افتاد تا به وسیله ای این خبر را به مردم مکه برساند و برخی احتمال داده اند که شاید در این باره با پیغمبر نیز مشورت کرده و از آن حضرت اجازه این کار را گرفته باشد، ولی به نظر می رسد این احتمال را تاریخ نویسانی که عموما جیره خواران خلفای بنی عباس بوده و یا از کانال آنها به مردم می رسید و کنترل می شد و به وسیله کنترل کنندگان در تاریخ آمده باشد، و الله العالم.

از آن سو ابو سفیان و برخی از سران قریش که از عکس العمل پیغمبر اسلام در نقض پیمان صلح حدیبیه واهمه و بیم داشتند برای کسب خبر و اطلاع از تصمیم و یا حرکت لشکر اسلام، شبها که می شد از مکه خارج می شدند و از مسافران و افرادی که از سمت مدینه به شهر وارد می شدند تفحص و جستجو می کردند تا اطلاعی به دست آورند و تا به آن شب از کسی در این باره چیزی نشنیده بودند.

رسول خدا(ص)در آن شب دستور داد لشکر در بیابان پراکنده شوند و هر یک آتشی برافروزند تا اگر کسی از قریش آنها را ببیند عظمت و کثرت آنها را بدانند و از این راه به هدف خود نیز – که پاورپوینت فتح مکه بدون جنگ و خونریزی بود – کمک کرده باشد.

آن شب ابو سفیان با بدیل بن ورقاء خود را به بالای دره ای که مشرف به «مر الظهران »و محل توقف سپاهیان اسلام بود رساندند و ناگاه مشاهده کردند در سرتاسر آن بیابان پهناور آتش روشن شده و دانستند سپاه عظیمی در آن صحرا فرود آمده!

ابو سفیان با تعجب و وحشت رو به بدیل کرده گفت: به خدا سوگند تاکنون من این همه آتش و این قدر لشکر ندیده بودم!

بدیل بن ورقاء گفت: گمان می کنم اینان مردم قبیله خزاعه هستند که به منظور حمله به بنی بکر و انتقام از آنها بدینجا آمده اند!

ابو سفیان گفت: قبیله خزاعه کمتر از آن است که این همه آتش و چنین جمعیتی داشته باشد!

در این وقت عباس بن عبد المطلب که بر استر مخصوص رسول خدا(ص)سوار شده بود و در آن نزدیکی گردش می کرد صدای ابو سفیان را شنید و خود را بدو رسانده گفت: ای ابا حنظله!

ابو سفیان صدای عباس را شناخت و گفت: ای ابا فضل!

آن دو به هم نزدیک شده و به گفتگو پرداختند.

ابو سفیان پرسید: چه خبر است؟و اینها کیان اند؟

عباس گفت: اینها مسلمانان هستند که به همراه پیغمبر اسلام برای پاورپوینت فتح مکه آمده اند!

ابو سفیان گفت: پدر و مادرم به قربانت بگو اینک چاره چیست و چه باید کرد؟

عباس گفت: اگر تو را ببینند گردنت را می زنند چاره این است که پشت سر من سوار شوی تا تو را به نزد پیغمبر ببرم و از آن حضرت برای تو امان بگیرم.

ابو سفیان بی تامل پشت سر عباس بر استر پیغمبر سوار شد و عباس بسرعت به سوی اردوگاه بازگشت و راه خیمه پیغمبر اسلام را در پیش گرفت و به هر آتشی که می رسید لشکریان نگاه می کردند چون استر پیغمبر را می دیدند راه را باز کرده و متعرض سواران نمی شدند تا نزدیکی سراپرده رسول خدا(ص)به آتشی که عمر افروخته بود برخوردند، عمر در ابتدا وقتی استر پیغمبر و بر پشت آن عباس عموی آن حضرت را دید، راه را باز کرد ولی وقتی پشت سر عباس، ابو سفیان را مشاهده کرد با ناراحتی فریاد زد:

این دشمن خدا ابو سفیان است که بدون امان به دست ما افتاده باید او را کشت، این سخن را گفت و به سوی خیمه پیغمبر دوید تا اجازه قتل او را از پیغمبر بگیرد، عباس که متوجه موضوع شد بسرعت خود را به خیمه آن حضرت رسانید و داد زد: من ابو سفیان را امان داده ام و بدین ترتیب مشاجره سختی بین عباس و عمر در گرفت و سرانجام پیغمبر آن دو را آرام کرده و دستور داد عباس ابو سفیان را به خیمه خود ببرد و تا صبح نزد خود نگاه دارد و چون صبح شود او را به خیمه آن حضرت بیاورد. (۳)

ابو سفیان در خیمه رسول خدا

همین که صبح شد و صدای بلال – مؤذن مخصوص – بلند شد ابو سفیان از عباس پرسید: این صدا چیست؟پاسخ داد: این صدای مؤذن پیغمبر است که برای نماز اذان می گوید و پس از آن ابو سفیان را به خارج خیمه آورد و ابو سفیان مشاهده کرد چگونه مسلمانان اطراف پیغمبر را گرفته و نمی گذارند آب وضوی او به زمین بریزد، ابو سفیان در شگفت شد و به عباس گفت:

– بالله لم ار کالیوم کسری و قیصر!.

[به خدا سوگند پادشاه ایران و امپراتور روم را این چنین بزرگ و عزیز ندیده ام!]و چون نماز بر پا شد و آن صفوف منظم را پشت سر پیغمبر دید و نماز به پایان رسید سخت تحت تاثیر عظمت و شکوه آنان قرار گرفته بود، پس از اتمام نماز او را به نزد رسول خدا(ص)بردند و پیغمبر در حالی که بزرگان مهاجر و انصار در حضورش بودند ابو سفیان را مخاطب ساخته فرمود:

وای بر تو ای ابا سفیان هنوز وقت آن نرسیده که بدانی معبودی جز خدای یگانه نیست؟

ابو سفیان گفت: پدر و مادرم به قربانت. راستی که چه اندازه بردبار و کریم و نسبت به خویشاوندان خود مهربان و رئوف هستی!به خدا من فکر می کنم اگر به جز خدای یگانه معبودی بود تاکنون برای من کاری صورت داده بود.

پیغمبر فرمود: وای بر تو ای ابا سفیان هنوز وقت آن نشده که بدانی من فرستاده ازجانب خدا و پیغمبر او هستم؟

ابو سفیان گفت: پدر و مادرم به فدای تو!چقدر رحیم و بزرگوار و نسبت به خویشان مهربانی و به خدا من هنوز در این باره اندیشه و فکر می کنم!

در اینجا عباس سخن او را قطع کرده و با پرخاش به او گفت: وای بر تو چرا معطلی تا گردنت را نزده اند مسلمان شو!

ابو سفیان از روی ناچاری مسلمان شد، و عباس (۴) به رسول خدا عرض کرد: یا رسول الله ابو سفیان مرد جاه طلبی است خوب است او را افتخاری بدهید؟پیغمبر فرمود: آری هر کس به خانه ابو سفیان برود در امان است!و هر کس به مسجد الحرام پناه برد در امان است و هر کس به خانه خود برود و در را به روی خویش ببندد در امان است.

و همین که ابو سفیان برخاست که برود رسول خدا(ص)به عباس فرمود: او را در تنگه دره روی دماغه کوه نگهدارد تا لشکر اسلام از آنجا و از پیش روی ابو سفیان عبور کنند و آن وقت او را رها سازد.

رسول خدا(ص)باز هم به منظور همان هدفی که داشت و می خواست در جریان پاورپوینت فتح مکه خونی ریخته نشود و قریش به فکر مقاومت نیفتند این دستور را داد تا ابو سفیان از نزدیک سپاه منظم و عظیم اسلام را ببیند و مرعوب گردد.

عباس کنار ابو سفیان نشست و دسته های منظم سپاه از پیش روی آن دو می گذشتند و عباس یک یک آنها را به ابو سفیان معرفی می کرد که اینها قبیله سلیم اند. . . اینها مزینه هستند. . . اینها کیان اند. . .

ابو سفیان سخت مرعوب شده بود بخصوص وقتی «کتیبه الخضراء»و محافظین مخصوص رسول خدا(ص)را که غرق در اسلحه بودند و فقط چشمانشان از زیر کله خود پیدا بود مشاهده کرد به عباس گفت: هیچ کس تاب مقاومت در برابر اینها را ندارد!به خدا سوگند ای عباس سلطنت برادر زاده ات عظیم گشته است!در این وقت عباس ابو سفیان را رها کرد و او بسرعت از لشکر اسلام جلو افتاده خود را به مکه رسانید و فریاد زد: ای گروه قریش این محمد است که با سپاهی گران می آید، سپاهی که هیچ یک از شما تاب مقاومت در برابر آنها را ندارید، و بدانید که هر کس به خانه من در آید در امان است!

هند – دختر عتبه – که همسر ابو سفیان بود وقتی این خبر را از شوهرش شنید برخاست و سبیلهای او را به دست گرفت و فریاد زد:

این انبانه پر از باد و بی خاصیت را بکشید!رویت زشت باد با این خبری که آوردی! ابو سفیان گفت: وای بر شما این زن شما را فریب ندهد که شما تاب مقاومت با این سپاه را ندارید بدانید هر کس داخل خانه من شود در امان است!

مردم گفتند: خدایت بکشد آخر خانه تو گنجایش ندارد!

گفت: هر کس هم که به خانه خود برود و در را بروی خود ببندد در امان است و هر کس نیز که به مسجد برود در امان است!

مردم دیگر درنگ نکرده و جمعی به خانه های خود و گروهی هم به مسجد رفتند.

در ذی طوی

سپاه مجهز اسلام به «ذی طوی »رسید – جایی که مکه نمایان می شد – از طرف قریش هیچ گونه مقاومت و عکس العملی دیده نمی شد و سکوت شهر مکه را فرا گرفته در این وقت رسول خدا(ص)دستور توقف داد و ناگهان به یاد روزی که تنها از ترس مشرکان از این شهر خارج شده بود افتاد و به عنوان شکر گزاری پیشانی خود را بر پالان شتر نهاد تا برای خدای بزرگ و مهربانی که او را به این عظمت رسانده سجده شکر گزارد و سپس لشکر را بر چهار دسته تقسیم کرد و هر دسته را مامور ساخت از سمتی وارد شهر شوند و به فرماندهان دستور داد با کسی جنگ و زد و خورد نکنند مگر آنکه حمله و تعرض از طرف آنها شروع شود، فقط چند نفر بودند که به خاطر سوابق سویی که داشتند و هیچ گونه امیدی به اصلاحشان نبود خونشان را هدر کرد و فرمان داد آنها را هر کجا یافتند بکشند و بعدا نیز چند تن از آنها را طبق دستور بعدی بخشید و مورد عفو قرار داد.

فرماندهان – چنانکه گفته اند – عبارت بودند از زبیر بن عوام، خالد بن ولید، ابو عبیده جراح و سعد بن عباده.

سعد بن عباده که یکی از فرماندهان بود پرچم را به دست گرفته و با خواندن این رجز

«الیوم یوم الملحمه

الیوم تسبی الحرمه » (۵)

شعار جنگ را زنده کرد، اما وقتی پیغمبر آن را شنید به علی بن ابیطالب(ع)دستور داد خود را به سعد برساند و پرچم را از دست او گرفته و به جای آن بگوید«الیوم یوم المرحمه » (۶) و بدین ترتیب این شعار هم خاموش شد.

گروههای چهارگانه از چهار سمت وارد مکه شدند، خود پیغمبر نیز از طریق «اذاخر»به شهر در آمد و در کنار قبر ابو طالب و خدیجه قبه و سراپرده ای برای آن حضرت نصب کردند که در آن سکونت کند.

مردم شهر به خانه های خود رفته و گروه زیادی هم به مسجد رفته بودند و مکه حالت تسلیم به خود گرفته بود تنها در یکی از محله های شهر که گروهی از قبیله هذیل و بنی بکر – یعنی همان قبیله ای که با شبیخون زدن به خزاعه سبب نقض پیمان حدیبیه شده بودند – سکونت داشتند به تحریک عکرمه بن ابی جهل و صفوان بن امیه سر راه را بر سپاهیان اسلام گرفته و آماده جنگ شدند، و در جایی به نام «خندمه »موضع گرفتند.

سپاهی که از آن محله می گذشت سپاهی بود که تحت فرماندهی خالد بن ولید پیش می رفت، خالد که از جریان مطلع شد دستور جنگ داد و شمشیرها کشیده شد و مشرکان را تا نزدیکی مسجد الحرام به عقب راندند و در این گیرودار بیست نفر از بنی بکر کشته شد و بقیه از جمله عکرمه و صفوان فرار کردند و رسول خدا(ص)که از دور چشمش به برق شمشیرها افتاد دانست که در آنجا درگیری و جنگ رخ داده و چون دستور داد تا به آنها پیغام دهند که دست از جنگ بردارند کار پایان پذیرفته بود و مشرکان پس از به جای گذاشتن بیست نفر کشته فرار کرده و تسلیم شده بودند. (۷)

در کنار خانه کعبه

گروههای چهارگانه از چهار سمت مکه خود را به کنار مسجد الحرام رساندند، رهبر عالی قدر اسلام نیز پس از آنکه سر و صورت را از گرد راه بشست و غسل کرد از خیمه مخصوص بیرون آمد و سوار بر شتر شده به سمت مسجد الحرام حرکت کرد، شهر مکه که روزی تمام نیروی خود را برای مبارزه با دعوت الهی پیغمبر اسلام و در هم کوبیدن ندای مقدس آن بزرگوار به کار گرفته بود، اکنون سکوتی توام با خضوع و ترس به خود گرفته و مردم از شکاف درهای خانه و گروهی از بالای کوهها آن همه عظمت و شکوه نواده عبد المطلب و پیامبر بزگوار اسلام را مشاهده می کردند.

خود پیغمبر نیز آن خاطرات تلخ و تمسخر و تکذیب هایی را که در این شهر از دست مشرکان و بت پرستان در طول سیزده سال دیده بود از نظر می گذراند و از این همه نعمت و قدرت که خدای تعالی به او ارزانی داشته با دل و زبان سپاسگزاری می کرد و گاهی هم اشک شوق در دیدگان حق بینش حلقه می زد و کوچه های مکه را یکی پس از دیگری پشت سر می گذارد و به سوی خانه کعبه که به دست قهرمان توحید در جهان، حضرت ابراهیم خلیل الرحمان جد امجدش بر پا شده بود، پیش می رفت.

لشکر اسلام آماده شد تا در رکاب پیشوای عالی قدر و آسمانی خود مراسم طواف خانه کعبه را انجام

  راهنمای خرید:
  • لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.