پاورپوینت بیانات مقام معظم رهبری در جمع مردم پرشور قم ۱۴/۷/۱۳۷۹


در حال بارگذاری
23 اکتبر 2022
فایل فشرده
2120
3 بازدید
۶۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت بیانات مقام معظم رهبری در جمع مردم پرشور قم ۱۴/۷/۱۳۷۹ دارای ۸۳ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت بیانات مقام معظم رهبری در جمع مردم پرشور قم ۱۴/۷/۱۳۷۹،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت بیانات مقام معظم رهبری در جمع مردم پرشور قم ۱۴/۷/۱۳۷۹ :

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و الصلاه و السلام علی سیدنا و نبینا و حبیب قلوبناابی القاسم المصطفی محمد و علی آله الاطیبین الاطهرین المنتجبین الهداه المهدیین المعصومین سیما بقیه الله فی الارضین.

خداوند متعال را سپاسگزارم که بار دیگر این توفیق را به اینجانب بخشید که در میان شما مردم پرشور، باایمان، انقلابی و آگاه شهر قم، شهر علم و جهاد،حضور پیدا کنم.

قم، شهر محبوب، شهر قیام و انقلاب، شهر علم و اجتهاد، شهر ولایت وامامت، شهرحوزه ی علمیه، شهر علمای بزرگ، پرورشگاه تاریخی و فراموش نشدنی امام بزرگوار ما حضرت آیت الله العظمی خمینی (ره)، شهر مراجع عظیم الشان، شهرمحدثان و فقیهان و عالمان و مفسران و مولفان بزرگ اسلام، شهری با افتخارات استثنایی، شهری با سابقه ی فراموش نشدنی هم در علم، هم در انقلاب و جهاد.

در این شهر عزیز، سه نقطه ی برجسته در میان این همه نقاط روشن، چشم را به خود جلب می کند:

اول، حرم مطهر و مضجع شریف حضرت فاطمه ی معصومه است، آن بزرگواری که این سرچشمه ی جوشان و خروشان نخستین بار از کنار مرقد او جوشیدو برکاتش به همه ی عالم و بخصوص به دنیای اسلام رسید.

دوم، علم و فقاهت و حدیث است که این شهر پرچمدار آن بوده است. حوزه ی علمیه یی که از هزار و دویست سال قبل تا امروز در این شهر مقدس همیشه پابر جا بوده است.علمای بزرگ، فقهای بزرگ، فلاسفه ی با ارزش، محدثان عالی مقام و مولفان عالی قدر از این شهر برخاستند، یا به این شهر پناه آوردند و در زیر پرتو مطهر پاره ی تن امامت و ولایت یعنی حضرت معصومه(علیها السلام) اقامت گزیدند.

نقطه ی سوم، برجستگی شما مردم مؤمن و شجاع و آگاه و زمان شناس این شهر است.در اولی که این نهضت پا به عرصه ی وجود گذاشت، مردم این شهر بودند که پاسخ گفتند و دست یاری به سوی امام دراز کردند.من فراموش نمی کنم، در همین مسجداعظم قم، درهنگامی که تازه اولین هفته های مبارزه و نهضت عظیم روحانیت آغازشده بود، مردم شهر قم از قشرهای مختلف به محل درس امام بزرگوار ماآمدند. صدایشان را بلند کردند و گفتند ما از شما پشتیبانی کردیم و پشتیبانی می کنیم. چرا این کار پیش نمی رود؟ (مساله ی انجمن های ایالتی و ولایتی بود)یعنی از قدم اول، مردم قم امام را و مبارزه را تنها نگذاشتند.آن روزی هم که قلم های مزدور و خائن، به امام (ره) بزرگوار اهانت کردند، باز این شهربود، همین مردم بودند، همین جوانها بودند، همین مادران و خواهران وهمسران بودند که قیام کردند.همین جوانها بودند که به خیابانها آمدند،شهید دادند، کتک خوردند، زیر فشار قرار گرفتند، اما ایستادند.

مبارزه ی مردم قم، مبارزه ی ملت ایران را به دنبال داشت.حضور شما درخیابان های شهرتان، به مردم شهرهای دیگر درس داد، راه را به آنها نشان داد، فهمیدند باید وارد میدان بشوند، بی تفاوتی را کنار بگذارند و کنارگذاشتند و این توفان عظیم و این کوره ی آتشفشان شروع به فعالیت کرد و دنیارا تکان داد و ملت ایران را آزاد کرد.بعدهم که دفاع از نظام نوپای اسلامی پیش آمد، باز شما مردم قم در صفوف مقدم بودید، لشگر شما، جوانهای شما،بسیجی های شما، خانواده های شما، مادرهای شما، پدرهای شما، اینها بودند که جوانمردانه و پر از گذشت وارد میدان شدند و توانستند سهم بسیار درخشانی را ایفا کنند.من از این که در میان شمایم، خوشحالم و از این که یکی ازمسائل بسیار مهم و فراوان انقلاب را با شما در میان می گذارم، احساس آرامش می کنم.

آنچه را که من امروز با شما مردم عزیز درمیان می گذارم، این است که شعاراصلی انقلاب ما این سه کلمه بود:استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی، همان نظامی است که وارد میدان شد، با تلاش های خود و چالش هایی که با آن روبه رو بوده است، دارد پیش می رود و راه را باز می کند.شعار آزادی، جزو شعارهای بسیارجذاب است، تکرار شده است، درباره ی آن حرف زده اند، مقاله نوشته اند، کتاب نوشته اند و شعار داده اند.درباره ی آزادی، سخنها گفته شده است، بعضی بااعتدال، بعضی با افراط، بعضی با تفریط.شعار آزادی، زنده مانده است.اماشعار استقلال برخلاف آن دو شعار دیگر در انزوا قرار گرفته است.

شعار استقلال، یکی از مهمترین شعارهاست.اگر استقلال نباشد، یک ملت به آزادی خود و به شعار آزادی خود هم نمی تواند خوشبین باشد.

استقلال را بعضی عمدا، بعضی سهوا، بعضی از روی غفلت، بعضی از روی خباثت،می خواهند به دست فراموشی بسپارند. من امروز درباره مساله ی استقلال، در وقتی که گنجایش این سخن را داشته باشد، در برابر شما برادران و خواهران عزیزمطالبی را عرض می کنم.

معنی استقلال چیست؟ برای یک ملت، استقلال چه مفهوم و چه ارزشی دارد؟ استقلال، یعنی این که یک ملت بتواند بر سرنوشت خود مسلط باشد، بیگانگان دست دراز نکنند و سرنوشت او را خائنانه و مغرضانه رقم نزنند، این معنای استقلال است.اگر از ملتی استقلال او گرفته شد، یعنی اگر بیگانگان که یقینادلسوز او نیستند بر سرنوشت او مسلط شدند، دو چیز را از دست می دهد:اول،عزت نفس خود را، افتخارات خود را، احساس هویت خود را، دوم، منافع خود را.دشمنی که بر سرنوشت یک ملت مسلط بشود، دلسوز آن ملت نیست و منافع آن ملت برای او اهمیت ندارد.آنکه می آید یک ملت را مسخر سرپنجه ی قدرت خود می کند، در درجه ی اول درحقیقت در اول و آخر به فکر منافع خود است.آنچه برای او کمترین اهمیتی ندارد، منافع آن ملتی است که استقلال خود را از دست داده است.ما در این زمینه نمونه های فراوانی داریم، در قرن نوزدهم و سپس به دنبال آن در قرن بیستم.

استعمارگران اروپایی آمدند بر مناطق بسیاری از آسیا، آفریقا و از آمریکای لاتین تسلط پیدا کردند، ملت های آن جا را ذلیل کردند، فرهنگ آنها را، هویت آنها را، ثروت آنها را به تاراج بردند، حتی زبان آنها را، خط آنها را،سابقه و سنت آنها را زیر پا له کردند، ملت را ذلیل کردند، او را دوشیدند،ثروت او را غارت کردند، فرهنگ او را نابود کردند، تا آن وقتی که ممکن بود، ماندند، بعد هم رفتند.

من نمونه هایی از این قبیل، بعضی را به چشم خود دیده ام، بعضی را شنیده ام وبعضی را خوانده ام.

یک نمونه، کشور بزرگ و پهناور هندوستان است، انگلیسی ها از راه دور آمدند،اول با تزویر، با فریب و بعد با سلاح و قوت نظامی سرزمین هند را گرفتند،سال های متمادی بر این سرزمین مسلط ماندند، مردم را ذلیل کردند، بزرگان رانابود کردند و ثروت های هند را از بین بردند.انگلیس خزانه ی خود را و جیب سرمایه داران خود را از سرمایه های هند و فرآورده های هند پر کرد، اما هند را در فقر و مسکنت و بدبختی باقی گذاشت.فقط ثروت مادی نبود، ثروت معنوی آنها را هم گرفتند، زبان خود را برآنها تحمیل کردند، زبان رسمی امروز دولت هند و دولت پاکستان و دولت بنگلادش که مجموعا شبه قاره هند قدیم است، که مستعمره انگلیس بود، انگیسی است! آن منطقه دهها زبان محلی داشته است، این زبان ها را تا آن جایی که توانستند، منسوخ کردند و ازبین بردند.یک ملت زبان خود را که از دست داد،یعنی از گذشته ی خود، از تاریخ خود، از سنت های خود، از میراث های گرانقدرخود منقطع و جدا می شود و از آنها بی خبر می ماند.

یک نمونه ی دیگر، رئیس جمهور کشور پرو در آمریکای لاتین درزمانی که بنده رئیس جمهور بودم، به من گفت:مااخیرا یک تمدن بسیار باشکوهی را درحفاری های خود در کشورمان پیدا کرده ایم.او می گفت:سالها استعمارگران بر کشور پرو مسلط بودند، اما نگذاشتند مردم پرو،روشنفکران پرو، صاحب نظران پرو بفهمند که در گذشته چنین تمدنی داشتند! یعنی حتی از این که مردم تاریخ خودشان را بدانند، از این که به گذشته ی خودشان افتخار کنند، اینها مانع می شدند.

یک نمونه دیگر:کشور الجزایر، کشور عربی و مسلمان است، فرانسویها آمدنددهها سال بر آن کشور مسلط شدند، با سلاح آن جا را قبضه کردند، در آن جاحکومت تشکیل دادند، حکام خودشان را، افسران خودشان را به حکومت وفرماندهی آن کشور گماشتند، اولین چیزی که کمر به آن بستند، از بین بردن آثار اسلامی، حتی از بین بردن زبان عربی بود.

باز زمانی که من رئیس جمهور بودم، یکی از بلندپایگان دولت الجزایر در آن روز، به تهران آمد و با من ملاقات کرد.در اثنای صحبت می خواست مطلبی رابیان کند، اما تعبیر عربی آن مطلب را بلد نبود!عرب زبان، داشت عربی حرف می زد، یک مفهومی را می خواست به من منتقل کند،نمی دانست با زبان عربی چه طور آن را منتقل کند، رو کرد به وزیر خارجه اش،به زبان فرانسه از او پرسید که این به عربی چه می شود، او هم در جواب گفت:که به عربی این می شود، بعد لغت عربی را به کار برد! یعنی زبدگان و نخبگان یک ملت، به خاطر تاثیر استعمار، از زبان خودشان دورماندند، دلسوزان الجزایری بعد از آن با ما صحبت کردند و گفتند ما همت گماشته ایم که بعد از ازاله ی استعمار بتوانیم زبان عربی را برگردانیم.

عزیزان من! برادران و خواهران من! نبودن استقلال، با یک کشور این جور عمل می کند، هویت ملی را از آنها می گیرد، افتخارات را از آنها می گیرد، سابقه ی تاریخی را از آنها می گیرد، منافع مادی آنها را چپاول می کند، هویت فرهنگی آنها و زبان آنها را هم از آنها می گیرد! این وضع تسلط یک قدرت بر یک کشوراست.

در دوران استعمار این جور بود، در دوران بعد از استعمار که معروف به دوران استثمار است، جور دیگری بود.البته کشور ما هرگز استعمار نشد، یعنی بیگانگان نتوانستند به این کشور بیایند و یک حکومت غیرایرانی، یعنی حکومت مثلا انگلیسی که انگلیسی ها این جا مسلط بودند در این جا تشکیل بدهند، یعنی ملت ایران این را اجازه نداد، اما هر چه که توانستند در آن جایی که می توانستند و در دورانی که قادر بودند نفوذ خودشان را در ایران توسعه دادند.

من چهار نمونه را از تاریخ نزدیک خودمان تاریخ صد سال پیش به این طرف به شما عرضه بکنم.این چهار نمونه به ما نشان می دهد که وقتی یک قدرت بیگانه بر دستگاه های سیاسی و دستگاه های فرهنگی یک کشور مسلط شود، بر سر آن کشور و آن ملت چه می آید.

یک نمونه، نمونه ی مشروطیت است، می دانید، دوران استبداد حکومت قاجار مردم را به جان آورده بود.مردم قیام کردند، دلسوزان جامعه قیام کردند، پیشروآنها هم علمای دین بودند، در نجف مرجع تقلیدی مثل مرحوم آیت الله آخوندخراسانی، در تهران سه نفر عالم بزرگ مرحوم شیخ فضل الله نوری، مرحوم سیدعبدالله بهبهانی، مرحوم سید محمد طباطبایی پیشوایان مشروطه بودند.

پشتوانه اینها هم دستگاه حوزه ی علمیه در نجف بود، اینها چه می خواستند؟اینها می خواستند که در ایران عدالت برپا بشود، یعنی استبداد از بین برود.وقتی که جوش و خروش مردم دیده شد، دولت انگلستان که آن وقت در ایران نفوذ بسیار زیادی داشت، عواملی در میان روشنفکران داشت البته در بین همان دلسوزان هم عده یی از روشنفکرها بودند، حق آنها نباید ضایع بشود،لیکن یک عده روشنفکر هم بودند که مزدور و خود فروخته بودند! عوامل انگلیس بودندانگلیس اینها را دید و نسخه ی خودش را به اینها القا کرد.مشروطه، قالب وترکیب حکومتی انگلیس بود.این روشنفکران به جای اینکه دنبال دستگاه عدالت باشند و یک ترکیب ایرانی و یک فرمول ایرانی برای ایجاد عدالت به وجودبیاورند، مشروطیت را سرکار آوردند، نتیجه چه شد؟ نتیجه این شد که این نهضت عظیم مردم که پشت سر علما و به نام دین و با شعار دین خواهی بود،بعد از مدت بسیار کوتاهی منتهی به این شد که شیخ فضل الله نوری را که این شهید بزرگوار همین جا مدفون است در تهران به دار کشیدند، بعد از اندکی سید عبدالله بهبهانی را در خانه اش ترور کردند، بعد از اندکی سید محمدطباطبایی در انزوا و تنهایی از دنیا رفت.مشروطه را هم برگرداندند به همان شکلی که خودشان می خواستند! مشروطه یی که بالاخره منتهی شد به حکومت رضاخانی!

نمونه ی دوم، خود حکومت رضاخان است.انگلیسی ها قراردادی را با دولت قاجاریه در میان گذاشتند که بر اساس آن قرارداد،تمام مسائل مالی و تمام مسائل نظامی کشور ایران در قبضه ی انگلیسی ها قرار می گرفت، مرحوم سیدحسن مدرس عالم آگاه با این قرارداد مخالفت کرد و نگذاشت این لایحه در مجلس شورای ملی آن روز تصویب بشود.بعد که انگلیسی ها از این جا محروم شدند، دیدندنمی شود این جوری عمل کرد، به فکر تازه یی افتادند، فهمیدند باید در ایران یک دیکتاتور را برسر کار بیاورند تا امثال مدرس هارا قلع وقمع کند! با مردم با کمال خشونت رفتار کند، خواسته های انگلیس را اعمال کند، لذا رضاخان راسرکار آوردند، ماجرای به سلطنت رسیدن رضاخان در ایران،یکی از آن ماجراهای بسیار عبرت انگیز تاریخ ماست، ماجرایی است که همه ی جوان های این کشور امروزباید بدانند، هرج و مرج قبل از رضاخان، به وسیله ی مشت پولادین رضاخان و باکمک دولت انگلیس از بین می رود و یک نظم تحمیلی و استبدادی در کشور به وجودمی آید که پنجاه و پنج سال ادامه پیدا می کند.نفوذ انگلیس در دستگاه های سیاسی و فرهنگی کشور

  راهنمای خرید:
  • لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.