پاورپوینت تاثیر اندیشه های کلامی شیعه بر معتزله


در حال بارگذاری
23 اکتبر 2022
فایل فشرده
2120
3 بازدید
۶۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت تاثیر اندیشه های کلامی شیعه بر معتزله دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت تاثیر اندیشه های کلامی شیعه بر معتزله،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت تاثیر اندیشه های کلامی شیعه بر معتزله :

از مسائلی که درباره شیعه مطرح شده – در کنار دهها تهمت و افترا که در طول تاریخ بدان وارد شده – این مساله است که شیعه در مسائل کلامی به شدت تحت تاثیر اندیشه های معتزله بوده و از خود استقلالی نداشته است. در مطالعه حاضر خواهیم دید که نه تنها چنین نبوده، بلکه عکس قضیه درست بوده، یعنی این معتزله بوده اند که تحت تاثیر افکار شیعی قرار گرفته اند.

نخست ضمن پرداختن به سیر تاریخی بحث، به آرا و انظار برخی از متفکران مسلمان اعم از معتزله و اشاعره و نیز عده ای از متفکران مغرب زمین اشاره خواهیم کرد. سپس بیان خواهد شد که شیعه چگونه به صورت یک گرایش مستقل، از همان نخستین سالهای به وجود آمدن معتزله، از جهات گوناگون در برابر آنها صف آرایی کرده است و به نظر می رسد که شکستهای معتزله در همین مرحله زمینه ساز طرح تهمت یاده شده به شیعه می باشد. و درادامه بحث همچنین به طرح شواهدی خواهیم پرداخت که اثبات میکند معتزله تحت تاثیرشیعه قرار گرفته اند.

در اینجا باید دو نکته را متذکر می شویم:

۱. اصل تاثیر و تاثر مساله روشنی است، و نیاز به بحث ندارد که اگر اندیشه های مختلفی دریک جامعه مطرح شود، به صورت مستقیم یا غیر مستقیم در یکدیگر تاثیر خواهندگذاشت، ولی آنچه در بحث حاضر مطرح است، چیزی است فراتر از تاثیرات طبیعی; یعنی تاثیراتی که سبب جهت گیری کلی اندیشه های کلامی شیعه گردد، مورد بحث و نقد و درقرار می گیرد.

۲. مراد از معتزله گرایشی است که در اوایل قرن دوم توسط واصل بن عطا پایه گذاری شده است(چون ممکن است پیشینه اعتزال را به دوره عثمان یا امام علی(ع) و یا زمانهای دیگرنیز برسانند که در اینجا مد نظر نیست).

ادعای تاثیر پذیری شیعه از معتزله

از نخستین کسان(و شاید نخستین کس) (۱) که مساله تاثیر پذیری شیعه از معتزله طرح نموده، خیاط معتزلی م. ۳۰۰ ه . است. او در کتاب انتصار خویش می گوید:

اما جمله قول الرافضه فهو: ان الله عزوجل ذو قد و صوره و حد یتحرک و یسکن و یدنو و یبعد و یخف و یثقل… هذا توحید الرافضه باسرها الا نفرا منهم یسیراصحبوا المعتزله و اعتقدوا التوحید فنفتهم الرافضه عنهم و تبرات منهم فاماجملتهم و مشایخهم مثل هشام بن سالم و شیطان الطاق و علی بن میثم و هشام بن الحکم و علی بن منصور و السکاک فقولهم ما حکیت عنهم. (۲)

در عبارتی دیگر می گوید: «فهل علی وجه الارض رافضی الا و هو یقول ان لله صوره و یروی فی ذلک الروایات و یحتج فیه بالا حادیث عن ائمتهم الا من صحبت المعتزله فقال بالتوحیدفنفته الرافضه عنها (۳) و در قبال اینها اندیشه های معتزله را که ذکر می کند که عبارتند از:

ان الله واحد لیس کمثله شی ء لا تدرکه الابصار و لا تحیط به الاقطار و انه لایحول و لایزول و لایتغیر و لاینتقل و انه الاول و الاخر و الظاهر و الباطن و انه فی السماءاله و فی الارض اله و انه اقرب الینا من حبل الورید و ما یکون من نجوی ثلاثه الاهو رابعهم و لا خمسه الا هو ساد سهم و لا ادنی من ذلک و لا اکثر الا هو معهم اینما کانوا و انه القدیم وماسواه محدث و انه العدل فی قضائه، الرحیم بخلقه،الناظر لعباده و انه لا یحب الفساد و لایرضی لعباده الکفر و لا یرید ظلما للعالمین…و هذه الاقاویل الامه مجمعه علیها مصدقه قول المعتزله فیها. (۴)

جالب اینکه… ادعا می شود این اندیشه ها را، خوارج، مفوضه، مجبره، مشبهه و اهل حدیث، همگی قبول دارند و گویی هیچ نزاعی بین اهل حدیث و معتزله نبوده، دوران محنتی در عصر مامون و معتصم و واثق وجود نداشته، و نیز حسن بصری و واصل اختلافی نداشته اند و تنها شیعه بوده که در این مسائل اعتقادی به انحراف رفته است! چون ادعا این است که همه افراد امت سخنان معتزله را قبول دارند، اما شیعه مسیر انحرافی دیگری دارد!بعد از خیاط اولین کسی که این مطلب را به شیعه نسبت داد، – البته نه به صراحت خیاط -ابوالحسن اشعری است. او می نویسد:

الفرقه السادسه من الرافضه یزعمون ان ربهم لیس بجسم و لا بصوره و لاشبیه الاشیاء و لایتحرک و لایسکن و لایماس و قالوا فی التوحید بقول المعتزله والخوارج و هؤلاء قول من متاخریهم و اوائلهم فانهم کانوا یقولون ما حکینا عنهم من التشبیه. (۵)

بعد از اشعری از کسانی که این بحث را دنبال کرد، ابن تیمیه است که می نویسد:

و لکن فی اواخر الماه الثالثه دخل من الشیعه فی اقوال المعتزله کابن نوبختی صاحب کتاب الاراء و الدیانات و امثاله و جاء بعد هؤلاء المفید ابن النعمان واتباعه و لهذا نجد المصنفین کالاشعری لا یذکرون عن احد من الشیعه انه وافق المعتزله فی توحیدهم و عدلهم الا عن بعض متاخریهم و انما یذکرون عن قدمائهم التجسیم و اثبات القدر و غیره و اول من عرف فی الاسلام انه قال ان لله جسم هشام بن الحکم. (۶)

در بین متاخرین از کسانی که همین سخن را تکرار می کند، احمد امین مصری است; وی می نویسد:

بعض الشیعه فیزعم ان المعتزله اخذوا عنهم و ان واصل بن عطاء من المعتزله تلمیذ لجعفر الصادق و انا ارجح ان الشیعه هم الذین اخذوا من المعتزله تعالیمهم. (۷)

عبد القاهر بغدادی نیز در کتاب الفرق بین الفرق عقیده هشام بن حکم به تجسیم خداوندرا از ابن راوندی و جاحظ و ابوعیسی وراق نقل می کند، (۸) که همه یا در طول عمر خویش و یادر دوره ای از آن، معتزلی زیسته اند و هم چنین دکتر علی عبدالفتاح حرف ابن تیمیه را تکرارمی کند (۹).

ابن حزم در الفصل همین نسبت را به شیعه می دهد و اظهار می دارد:

و جمهور متکلمیهم کهشام بن الحکم الکوفی و تلمیذه ابی علی الصکاک وغیرهما یقولوا بان الله تعالی محدث و انه لم یکن یعلم شیئا حتی احدث لنفسه علما و هذا کفر صریح و قد قال هشام هذا فی حین مناظرته لابی الهذیل العلاف ان لربه سبعه اشبار بشبر نفسه (۱۰).

قاضی عبد الجبار همدانی در المنیه و الامل اظهار می دارد.

و تفردوا بان قالوا علم الله حادث و اطبقوا الا من عصم الله علی الجبر و التشبیه (۱۱)

شیخ اسحاق بن عقیل نویسنده الفرق الاسلامیه شیعه را متمایل به معتزله و یا از مشبهه می داند; البته این را نه به معتزله نسبت می دهد و نه به منابع شیعی مستند می دارند. (۱۲)

در کنار این قبیل نویسندگان مسلمان، برخی از خاورشناسان هم همین حرف ها را تکرارمی کنند به ویژه آنها که پیش فرضشان این است وجود شیعه به یک نزاع صرفا سیاسی واجتماعی برمی گردد و علل دینی در پیدایش آن نقشی نداشته است (۱۳).

مکدرموت در بخشهای مختلف کتاب اندیشه های کلامی شیخ مفید این مطلب را بیان کرده، من جمله بعد از نقل ناقص کلام ابن تیمیه می گوید:

از جهت توصیف نخستینی امامیان درست گفته است(که مشبهه بوده اند) ولی چون به بعضی از اسنادها در اواخر قرن سوم که تعلیمات مهمی از معتزله به عاریت گرفته بوده اند، اشاراتی نکرده، سخنی ناتمام است. (۱۴)

مکدرموت در اصل اثر پذیری شیعه از معتزله با ابن تیمیه اختلافی ندارد.

آدام متز نیز می نویسد:

از نظر عقاید و روش کلامی وارث معتزله است و کم اعتنایی معتزلیان به نقلیات ازجمله مواردی است که با مقاصد شیعه می ساخت شیعه در قرن چهارم مکتب کلامی خاصی نداشت. (۱۵)

در همین راستا، مونتگمری وات می نویسد:

امامیه از حیث بینش خیلی دور از بعضی معتزله نیستند و مثلا قرآن را مخلوق می دانند، لیکن روشن نیست که تاثیر معتزله دقیقا به چه صورت و از چه راهی بوده است. (۱۶)

استقلال فکری

شیعه و امامت

نخستین وجه استقلال تفکر شیعی مساله امامت است. با توجه به اینکه امامت جانشینی رسالت به جز در مساله اخذ وحی می باشد، همین مساله به تنهایی می تواند اختلافات فراوان دیگری به دنبال داشته باشد. برخی می گویند: شیعه تنها در مساله امامت با معتزله مخالف هستند. به نظر می رسد که این نظیر آن باشد که گفته شود: اختلاف مسیحیان و مسلمانان در نبوت پیامبر اسلام است. در حالی که همین اختلاف نتایج بسیاری به دنبال دارد. اگرشیعه در برابر قیاس یا اجماع اهل سنت موضع گیری می کند یا به امر بین الامرین قائل است، همه از آن رو است که امام تبیین کرده است. پس صرف اختلاف در مساله امامت به طور طبیعی مسائل فراوانی به دنبال دارد; چرا که اگر شیعه امامت را پذیرفت، نه فقط در باب اخلاق و احکام، بلکه در باب عقاید هم سخن امام را می پذیرد و برای همین مسائل استدلال و احتجاج می کند.

لذا ضرورت دارد هر داوری که درباره شیعه صورت می پذیرد، با توجه به دیدگاه او در باب امامت طرح شود.

شیعه و بحثهای کلامی بعد از پیامبر

از آنجا که شیعه در زمان پیامبر (۱۷) یا بعد از رحلت آن حضرت شکل می گیرد و از طرفی هم دراقلیت قرار دارد و نیروی نظامی در اختیار ندارد که با آن در برابر مخالفان ایستادگی کند،معقولترین راه را در بحث و مناظره می جوید. لذا از همان زمان بحثهای کلامی را آغازمی کند، و از باب نمونه، در یک مناظره دوازده تن از شیعیان از جمله: خالد بن سعید، سلمان فارسی، ابوذر، مقداد و عمار بن یاسر… درباره امامت علی(ع) بحث نموده اند که امام صادق(ع)نتیجه آن را این گونه بیان می کند: (۱۸)

فافحم ابوبکر علی المنبر حتی لم یجر جوابا ثم قال ولیتکم و لست بخیرکم اقیلونی اقیلونی فقال له عمر بن الخطاب انزل عنها… اذا کنت لاتقوم بحجج قریش لم اقمت نفسک هذا المقام و الله لقد هممت ان اخلعک واجعلها فی سالم مولی ابی حذیفه.

و همچنین احتجاجات سلمان فارسی (۱۹) و حضرت زهرا (۲۰) درباره امامت.

ائمه شیعی و تربیت متکلم

علی رغم اینکه گفته می شود کلام شیعه در قرن چهارم یا زمان شیخ مفید شکل یافته است،ائمه شیعی در زمان خویش، هم متکلم تربیت می کردند و هم آنها را به بحثهای کلامی تشویق می نمودند. قیس بن ماصر از متکلمان شیعه است که قبل از تکوین معتزله، به دست امام سجاد(ع) تربیت شده است. (۲۱) همچنین است هشام بن الحکم که بحثهای کلامی را ازحضرت امام صادق(ع) آموخته است.

حتی مخالفان هم می دانستند که اندیشه های متکلمان شیعه برگرفته از ائمه است. (۲۲)

بحثهای متکلمان شیعه اختصاصی به امامت نداشته و در همه مسائل جاری بوده است;چنانچه سه اثر از آثار هشام بر رد ارسطو و ثنویان و اصحاب طبایع بوده است. (۲۳)

همچنین اینکه ائمه اصحاب خویش را به کلام (۲۴) تشویق می نمودند و یا سخن به یونس(یایونس لو کنت تحسن الکلام کلمته) (۲۵) خود حاکی از این است که ائمه خواهان آن بودند که اصحابشان علم کلام بیاموزند و به بحثهای کلامی بپردازند.

ائمه شیعی و بحثهای کلامی

از نکات مهمی که مخالفان شیعه به کلی از آن غافل مانده اند، نگرش خاصی است که درکلمات ائمه وجود دارد و بحثهای کلامی و فلسفی فراوانی که در بیاناتشان آمده است;مخصوصا در سخنان امام علی(ع)، امام سجاد(ع)، امام صادق(ع) و امام رضا(ع) این ویژگی نمود بیشتری دارد. و با توجه به این متون، اصالت کلام شیعی مشخص می شود; در ضمن روشن می شود که با وجود امامان (دست کم در محیطی که آنان حضور داشتند) نیاز چندانی نبود که شیعه متکم داشته باشد. لذا امام صادق(ع) در مدینه حضور دارند و در کوفه که حضرت حضور ندارد، هشام بن حکم به فعالیتهای کلامی می پردازد; زندگی چهار امام مذکوراز جهت دیگر هم قابل تامل است که اگر برخی از امامان شیعه وارد بحثهای کلامی نشده اند- قطع نظر از فشارهای سیاسی – به این دلیل بوده که در محیطشان این بحثها چندان مطرح نبوده است.

همان طور که اشاره شد، پیشوایان شیعه قبل از معتزله به طرح مباحث کلامی پرداخته اند. صرف نظر از نهج البلاغه که مباحث کلامی در آن موج می زند، بیانات امام سجاد(ع) در صحیفه سجادیه نیز از جهت کلامی قابل بررسی است و اگر هم کسی بر اساس یک شبهه در باب نهج البلاغه ادعا کند که ساخته دست سید رضی است، در خصوص ادعیه امام سجاد(ع) چنین فرض ضعیفی هم مطرح نیست که دستاورد کسی جز امام باشد.

امام سجاد(ع) درباره برخی مباحث کلامی مربوط به خداشناسی در جاهای متعددصحیفه نکاتی را یادآور شده اند، که از آن جمله است:

۱. توصیف ناپذیری خداوند

– اللهم یا من لایصفه نعت الواصفین. (۲۶)

– عجرت عن نعته اوصاف الواصفین. (۲۷)

– ضلت فیک الصفات و تفسخت دونک النعوت. (۲۸)

– لایبلغ ادنی مااستاثرت به من ذلک اقصی نعت الناعتین. (۲۹)

۲. عدم امکان رؤیت خداوند.

– الذی قصرت عن رؤیته ابصار الناظرین. (۳۰)

– یا من تنقطع دون رؤیته الابصار. (۳۱)

– و لم تدرک الابصار موضع اینیتک. (۳۲)

۲. نفی ضد و شبیه از خداوند

– فقد قدمت توحیدک و نفی الضداد و الانداد و الاشباه عنک. (۳۳)

– انت الذی لاضد معک فیعاندک و لاعدل لک فیکاثرک و لاند لک فیعارضک. (۳۴)

قبل از آنکه و اصل بن عطا از حلقه درس بصری جدا شود و در صدد بنیان نهادن اعتزال بر آید، امام سجاد(ع) در این ادعیه نفی شبیه از خداوند می کند لزومی ندارد که شیعه نفی رااز معتزله اخذ کند(شهادت امام سجاد(ع) حداکثر تا سال ۹۵ ه . گفته شده، در حالی که واصل در این تاریخ حدودا ۱۵ ساله است).

۳. فراتر از اوهام و ادراک بشر

– انت الذی قصرت الاوهام عن ذاتیک و عجزت الافهام عن کیفیتک. (۳۵)

– حارت فی کبریائک الاوهام. (۳۶)

۴. نامحدود و غیرمتناهی بودن خدا

– انت الذی لا تحد فتکون محدودا. (۳۷)

– لاحد له باؤلیه و لا منتهی له بآخریه. (۳۸)

– و مجدک ارفع من ان یحد بکنهه (۳۹)

۵. نفی صفات جسمی و بشری از خداوند

– سبحانک لاتحس و لاتمس و لاتکاد و لاتماط و لاتنازع و لاتجاری و لاتماری ولاتخادع و لاتماکر. (۴۰)

– و بجلال وجهک الکریم الذی لایبلی و لایتغیر و لایحول و لایفنی. (۴۱)

– انت الذی لایحویک مکان. (۴۲)

۶. ازلی و ابدی بودن خداوند

– الحمد لله الاول بلا اول کان قبله و الاخر بلا اخر یکون بعد. (۴۳)

– انت الله الاول فی اولیتک و علی ذلک انت دائم لا تزول. (۴۴)

۷. توحید خداوند متعال

– و جنبنا الالحاد فی توحیدک و التقصیر فی تمجیدک (۴۵)

لیس کمثله شیی و لا یعزب عنه علم شی ء و هو بکل شی ء محیط و هو علی کل شی ء رقیب انت الله لا اله الا انت الاحد المتوحد المفرد المنفرد و انت الله لا اله الاانت الکریم المتکرم العظیم المتعظم الکبیر المتکبر و انت الله لا اله الا انت العلی المتعال الشدید المحال و انت الله لا اله الا انت الرحمن الرحیم العلیم الحکیم وانت الله لا اله الا انت السمیع و البصیر القدیم الخبیر انت الله لا اله الا انت الکریم الاکرم الدائم الادوم و انت الله لا اله الا انت الاول قبل کل احد و الاخر بعد کل عددو انت الله لا اله الا انت الدانی فی علوه و العالی فی دنو و انت الله لا اله الا انت ذوالبهاء و المجد و الکبریاء و الحمد و انت الله لا اله الا انت الذی انشات الاشیاء من غیر سنخ و صورت ما صورت من غیر مثال و ابتدعت المبتدعات بلا اضداد انت الذی قدرت کل شیی تقدیرا و سیرت کل شیی تیسیرا و دبرت ما دونک تدبیرا انت الذی لایعنک علی خلقک شریک و لم یوازرک فی امرک و زیرو لم یکن لک مشاهد و لانظیر انت الذی اردت فکان حتما ما اردت… (۴۶)

قبل از آنکه به متن نهج البلاغه رجوع کنیم، سخنان علی(ع) در ابعاد مختلف خداشناسی ومباحث کلامی مربوطه را در آثار متقدم نیز می یابیم.

برای نمونه در کتاب المعیار و الموازنه اسکافی(م. ۲۴۰) که بیش از یک قرن قبل از تولدرضی نوشته شده، خطبه ای از علی(ع) نقل شده که چنین است:

الحمد لله و استعینه و اءمن به و اتوکل علیه، الاول لا شی ء قبله و الآخر لاغایه له،علا فدنا، دنا فعلا، لا تقع الاوهام له علی صفه و لا تنعقد القلوب منه علی کیفیه ولا تحیط له بذات و لا یناله التجزیه و لا یدری که التبعیض الذی لا من شی ء کان و لامن شی ء خلق ما کان قدره، بان بها الاشیاء و بانت الاشیاء منه فلیست له صفه تنال و لا حد تضرب له فیه الامثال کل دون صفاته تحبیر اللغات وضل فیما هنالک تصاریف الصفات و حار فی ملکوته عمیقات مذاهب التفکیر و انقطع دون الرسوخ فی علمه جوامع التفسیر و حال دون غیبه المکنون حجب الغیوب وتاهت فی ادنی ادانیها طامحات العقول فتبارک الذی لا یبلغه بعد الهمم و لا یناله غوض الفطن و تعالی الذی لیس له وقت معدود و لا اجل ممدود و لا نعت محدود. (۴۷)

کلمات علی(ع) آن چنان بین مردم رایج بوده است که مؤلف المعیار و الموازنه در فرازی دیگر می نویسد:

ان عامه ما ذکرنا من کلامه و لم نذکره من خطبه فی التوحید و الثناء علی الله وتذکیره و مواعظه قد تحلی بها اکثر المتکلمین و تزین بها الواعظون و تکسب بهاالقصاص و تکر بها فی مجالسهم اهل الذکر. (۴۸)

این مسائل را در بیانات دیگر ائمه نظیر امام حسین(ع) (۴۹) و امام باقر(ع) (۵۰) و در حجم بیشتر در سخنان امام صادق(ع) نیز می یابیم.

امام صادق(ع) گاهی با زندیق مصری (۵۱) و گاهی با ابن ابی العوجا، عبد الله بن مقفع، ومحمد بن علی کوفی به بحث می پردازد، (۵۲) که شخص نخست از شاگردان حسن بصری، دومی ایرانی و سومی کوفی است. چهارمین امام شیعی که بحثهای فراوانی در زمینه مسائل کلامی مطرح می فرماید امام رضا(ع) است. بخش عمده ای از این بحثها مربوط به دورانی است که درایران به سر می بردند. نمونه ای از این مباحث عبارتند از:

۱. الاستدلال بمبادی العقلیه; (۵۳)

۲. فی التوحید; (۵۴)

۳. فی البرهان علی ان الله سبحانه موجود و انه موجد للعالم; (۵۵)

۴. فی البرهان علی ان الله سبحانه واحد لا شریک له; (۵۶)

۵. فی البرهان علی ان صفات الله عین ذاته و ان الصفات الزائد مسلوبه عنه تعالی; (۵۷)

۶. فی البرهان علی ان صفات الفعل خارجه عن ذات الله سبحانه و منتزعه عن مقام الفعل; (۵۸)

۷. فی البرهان علی القضاء و القدر و انه لایوجد شی ء فی العالم الا بقضاء الله تعالی; (۵۹)

۸. فی الجبر و التفویض و ضروره الامر بین الامرین. (۶۰)

شیعه و بحثهای کلامی عصر بنی عباس

بسیاری از بحثهای کلامی که در تاریخ اسلام و جود آمده، مربوط به دوران بنی عباس است.

از مهمترین جلسات کلامی که در دوران هارون الرشید دربغداد برگزار می شود، جلسات کلامی ای است که برمکیان برگزار می کنند و درآنها مباحث بسیار متنوع فلسفی کلامی مطرح می شود. (۶۱)

ریاست این جلسات کلامی با متکلم شیعی هشام بن حکم است (۶۲) ،و این امر حاکی ازبرجستگی خاص او و بالتبع برتری کلام شیعه نسبت به گرایشهای کلامی دیگر است و دست کم نشان دهنده این نکته است که کلام شیعی، همسطح گرایشهای دیگر مطرح بوده است.

دیدگاه کربن درباره شیعه

بین متفکران مغرب زمین، دیدگاه هانری کربن در مقایسه با اندیشه های دیگر غربیان نسبت به شیعه، کاملا متفاوت است. وی که از نزدیک با فرهنگ شیعه آشنا شده است، در نقدچگونگی برخورد غربیان با شیعه می نویسد:

نزد شرق شناسان احتیاطها و گاهی بی توجهی های هم مرز با دشمنی وجود داشته که از سوی دیگر با جهل اسلام اهل سنت نسبت به مسائل حقیقی تشیع درهماهنگی کامل بوده است… از آنجایی که نتوانسته اند بررسی کلام فلسفه شیعی رابر مبنای متنهای اساسی – که با احادیث امامان آغاز و تا تفسیرهای آن ماثورات درطی سده ها بسط پیدا می کند – انجام دهند، به توصیفهای سیاسی و اجتماعی بسنده کرده اند که جز به تاریخ بیرونی مربوط نمی شود و در نهایت به این امرمنجر می شود که پدیدار دینی شیعی را از طریق تعلیل از امر دیگری استنتاج کرده یا مشتق بدانند و خلاصه اینکه آن پدیدار را به امر دیگر تقلیل دهند; اما هر اندازه اوضاع و احوال بیرونی مورد توجه قرار گیرد، حاصل جمع و یا نتیجه آنها، هرگزآن پدیدار دینی آغازین(یعنی آن پدیدار آغازین) که همچون رنگ یا صدایی غیرقابل تاویل به امر دیگری است، نخواهد بود. (۶۳)

او درباره نهج البلاغه می نویسد:

در واقع نهج البلا غه را می توان یکی از مهمترین منابع عقاید اندیشمندان شیعی ویژه اندیشمندان دوره چهارم دانست. تاثیر این اثر را به شیوه های گوناگونی می توان حس کرد. ترتیب منطقی اصطلاحات، استنتاج نتایج صحیح، جعل برخی از اصطلاحات، و زبان عربی که با توجه به غنا و زیبایی آن و مستقل از ترجمه متنهای یونانی به عربی، در زبان ادبی و فلسفی وارد شده اند. برخی از مسائل فلسفی اساسی مطرح شده در کلام امام اول، نزد ملاصدرا و مکتب او بسطی پیداکردند. (۶۴)

متکلمان شیعه از آغاز تا عصر مفید

۱) کمیل بن زیاد; (۶۵) ۲) سلیم بن قیس هلالی; (۶۶) ۳) حارث عوار همدانی; (۶۷) ۴) ابو هاشم بن محمد بن حنفیه; (۶۸) ۵) میثم بن یحی تمار; (۶۹) ۶) اولیس قرنی(ابن عامر) سید تابعین; (۷۰) ۷) صعصعه بن صوحان; (۷۱) ۸) اصبغ بن نباته; (۷۲) ۹) علی بن اسماعیل بن میثم; (۷۳) ۱۰) زراره بن اعین; (۷۴) ۱۱) ابوطالب حضری; (۷۵) ۱۲) محمد بن عبدالله ۱۵) هشام بن الحکم; (۷۹) ۱۶) یونس بن عبدالرحمن; (۸۰) ۱۷) محمد بن اسحاق قمی; (۸۱) ۱۸) مظفرالدین محمد خراسانی; (۸۲) ۱۹) علی بن عباس جزاینی رازی; (۸۳) ۲۰) فضل بن شاذان نیشابوری; (۸۴) ۲۱) ابوطیب رازی; (۸۵) ۲۲) ابو منصورصرام نیشابوری; (۸۶) ۲۳) ابن ابی عقیل عمانی; (۸۷) ۲۴) ابو عبدک جرجانی; (۸۸) ۲۵) ابن مملک اصفهانی…; (۸۹) ۲۶) محمد بن ابو جعفر رازی; (۹۰) ۲۷) اسماعیل بن محمد بن اسماعیل بن هلال محزومی; (۹۱) ۲۸) حدیدبن حکیم وجه متکلم; (۹۲) ۲۹) اسماعیل بن اسحال ابو سهل نوبختی; (۹۳) ۳۰) محمد بن بشر ابوالحسین سوسنگردی; (۹۴) ۳۱) ابو الحسین علی بن وصیف; (۹۵) ۳۲) حسن بن موسی نوبختی. (۹۶)

۳. صف آرایی معتزله و شیعه در برابر هم در زمینه های مختلف

یکی دیگر از وجوه استقلال شیعه صف آرایی در برابر معتزله از همان دوران شکل گیری آنان است.

اختلافات کلامی معتزله و شیعه

شیعه و معتزله در مسائل بسیاری با یکدیگر اختلاف دارند و اگر شیعه افکار خویش را ازمعتزله گرفته باشد، این اندازه اختلاف با آنان قابل توجیه نیست. در اینجا به برخی ازاختلافات اشاره می کنیم:

۱. اتفق اهل الامامه علی انه لابد فی کل زمان من امام موجود… و اجمعت المعتزله علی خلاف ذلک وجواز خلو الازمان الکثیره من امام موجود. (۹۷)

۲. اتفقت الامامیه علی ان الامامه لا تثبت مع عدم المعجز لصاحبها الا بالنص علی عینه والتوقیف و اجمعت المعتزله… علی خلاف ذلک. (۹۸)

۳. اتفقت الامامیه علی ان الامامه بعد النبی(ص) فی بنی هاشم خاصه… و اجمعت المعتزله…علی خلاف ذلک. (۹۹)

۴. اتفقت الا مامیه علی ان رسول الله(ص) استخلف امیر المؤمنین(ع) فی حیاته و نص علیه… و اجمعت المعتزله. .. علی خلاف ذلک. (۱۰۰)

۵. اتفقت الامامیه علی ان النبی(ص) نص علی امامه الحسن و الحسین بعد امیرالمؤمنین(ع)… و اجمعت المعتزله… علی خلاف ذلک. (۱۰۱)

۶. اتفقت الامامیه علی ان الامام الدین لایکون الا معصوما من الخلاف لله تعالی… و اجمعت المعتزله… علی خلاف ذلک. (۱۰۲)

۷. اتفقت الامامیه علی ان رسول الله(ص) نص علی علی بن الحسین و… واجمعت المعتزله…علی خلاف ذلک. (۱۰۳)

۸. اتفقت الامیه علی ان الائمه بعد الرسول(ص) اثنی عشر اماما و خالفهم فی ذلک کل من عداهم من اهل المله. (۱۰۴)

۹. اتفقت الامیه… علی ان المتقدمین علی امیرالمؤمنین ضلال فاسقون… و اجمعت المعتزله علی خلاف ذلک. (۱۰۵)

۱۰. اتفقت الامامیه و الزیدیه و الخوارج علی ان الناکثین و القاسطین من اهل البصره و الشام اجمعین، کفار ضلال ملعونون بحربهم امیرالمؤمنین(ع)… و اجمعت المعتزله سوی العزال و عمر بن عبید ابن باب… علی خلاف ذلک. (۱۰۶)

۱۱. اتفقت الامامیه و الزیدیه و جماعه من اصحاب الحدیث علی ان الخوارج … فی النار بذلک مخلدون و اجمعت المعتزله علی خلاف ذلک. (۱۰۷)

۱۲. اتفقت الامامیه علی ان من انکر امامه احد الائمه و جحد ما اوجبه الله تعالی من فرض الطاعه فهو کافر ضال مستحق للخلود فی النار و اجمعت المعتزله علی خلاف دلک. (۱۰۸)

۱۳. اتفقت الامامیه علی ان العقل محتاج فی علمه و نتائجه الی السمع و انه غیر منفک عن سمع ینبه العاقل علی کیفیه الاستدلال و انه لابد فی اول التکلیف و ابتدائه فی العالم من رسول و وافقهم فی ذلک اصحاب الحدیث و اجمعت المعتزله… علی خلاف ذلک. (۱۰۹)

۱۴. اتفقت الامامیه علی وجوب رجعه کثیر من الاموات الی الدنیا قبل یوم القیامه و ان کان بینهم فی معنی الرجعه اختلاف و اتفقوا علی اطلاق لفظ البداء فی وصف الله تعالی و ان ذلک من جهت السمع دون القیاس و اتفقوا علی ان ائمه الضلال خالفوا فی کثیر من تالیف القرآن و عدلوا عن موجب التنزیل و سنه النبی(ص) و اجمعت المعتزله… علی خلاف الامامیه فی جمیع ما عددناه. (۱۱۰)

۱۵. اتفقت الامامیه علی ان الوعید بالخلود فی النار متوجه الی الکفار خاصه دون مرتکبی الذنوب من اهل المعرفه بالله تعالی و الاقرار بفرائضه من اهل الصلاه… و اجمعت المعتزله علی خلاف ذلک و زعموا ان الوعید بالخلود فی النار عام فی الکفار و جمیع فساق اهل الصلاه. (۱۱۱)

۱۶. اتفقت الامامیه علی ان من عذب بذنبه من اهل الاقرار و المعرفه و الصلاه لم یخلد فی العذاب و اخرج من النار الی الجنه… و اجمعت المعتزله علی خلاف ذلک. (۱۱۲)

۱۷. اتفقت الامامیه علی ان رسول الله(ص) یشفع یوم القیامه لجماعه من مرتکبی الکبائر من امته و ان امیرالمؤمنین(ع) یشفع فی اصحاب الذنوب من شیعته و ان ائمه آل محمد(علیهم السلام) یشفعون کذلک… و اجمعت المعتزله علی خلاف ذلک و زعمت ان شفاعه رسول الله للمطیعین دون العاصین و انه لایشفع فی مستحق العقاب من الخلق اجمعین. (۱۱۳)

۱۸. اتفقت الامامیه علی ان مرتکب الکبائر من اهل المعرفه و الاقرار لایخرج بذلک عن الاسلام… و اجمعت المعتزله… علی خلاف ذلک. (۱۱۴)

۱۹. اتفقت الامامیه علی ان الاسلام غیر الایمان… و اجمعت المعتزله… علی خلاف ذلک. (۱۱۵)

۲۰. اتفقت الامامیه علی ان قبول التوبه تفضل من الله عزوجل و لیس بواجب فی العقول اسقاطهالما سلف من استحقاق العقاب… و اجمعت المعتزله علی خلافهم و زعموا ان التوبه مسقطه لما سلف من العقاب علی الوجوب. (۱۱۶)

۲۱. معتزله قائل به تفویض است و می گوید: «افعال العباد غیر مخلوقه فیهم و انهم المحدثون لها (۱۱۷) و… ان العبد قادر خالق لافعاله خیرها و شرها (۱۱۸) و ان الله تعالی لیس له فی افعال العباد المکتسبه صنع و لا تقدیر لا بایجاد و لا نفی » (۱۱۹) ولی شیعه معتقد به امر بین امرین است. (۱۲۰)

۲۲. امامیه معتقد است اگر نصوص شرعی بر خلاف احکام قطعی عقل دلالت داشته باشد،باید تاویل شود، ولی معتزله در پیروی از عقل افراط کرده، تا جایی که برخی از نصوص شرعی را که با عقل تلاثم ندارد، منکر شده است. (۱۲۱)

۲۳. امامیه امر به معروف و نهی از منکر را به دلیل کتاب و سنت واجب می دانند و معتزله به حکم عقل آن را واجب می دانند. (۱۲۲)

۲۴. معتزله میان وجود و عدم به حد وسط معتقد است و آن را حال می نامند، اما امامیه هیچ اعتقادی به آن ندارد و می گویند بین وجود و عدم حد فاصلی نیست. (۱۲۳)

مناظرات شیعه با معتزله

از همان نخستین دوره های تکوین معتزله شیعه بحثها و برخوردهایی با آنها داشته است. دراین بحثها گاهی خود ائمه و گاهی شاگردان آنها شرکت داشته اند; از جمله مناظره امام صادق(ع) با یک معتزلی که فخر رازی در کتاب المطالب العالیه من العلم الالهی بدان اشاره کرده است. (۱۲۴)

همچنین گفت وگوی امام صادق(ع) با واصل بن عطا (۱۲۵) و نیز مناظرات هشام بن حکم با عمروبن عبید (۱۲۶) و ابو هذیل علاف (۱۲۷) و بحثهای ابن مملک اصفهانی با ابو علی جبایی (۱۲۸) درباره امامت.

دکتر سامی النشار درباره هشام می گوید:

تهاجم المعتزله هشاما و نبذوه بالزندقه… فهذا دلیل واضح علی انه اکبر مناقض للمعتزله بل انه نجح الی حد کبیر فی قطعهم.

و بحثهای علی بن اسماعیل از متکلمان شیعه با ابو هذیل و نظام (۱۲۹) و بحثهای فراوان شیخ مفید با معتزله، که در موارد متعددی اتفاق افتاده و در الفصول المختاره از آنها یاد شده است.

کتابهای شیعه علیه معتزله

۱. مجالسه مع ابی علی الجبائی بالاهواز(ابوسهل نوبختی) (۱۳۰)

۲. کتاب الرد علی معتزله(هشام بن حکم) (۱۳۱)

۳. کتاب الرد علی المعتزله فی طلحه و الزبیر(هشام بن حکم) (۱۳۲)

۴. کتاب الرد علی من قال بامامه المفضول(هشام بن حکم) (۱۳۳)

۵. کتاب الردعلی المعتزله فی امامه المفضول(مؤمن الطاق) (۱۳۴)

۶. کتاب النقض علی الاسکافی(فضل بن شاذان نیشابوری) (۱۳۵)

۷. النقض علی ابی الهذیل فی المعرفه(محمد بن حسن نوبختی) (۱۳۶)

۸. الرد علی اصحاب المنزله بین المنزلین و الوعید(محمد بن حسن نوبختی) (۱۳۷)

۹. کتاب فصائح المعتزله (ابن راوندی) (۱۳۸)

کتابهای معتزله در رد شیعه

۱. کتاب الرد علی الرافضه (بشر بن معتمر) (۱۳۹)

۲. کتاب الرد علی هشام بن الحکم(بشر بن معتمر) (۱۴۰)

۳. کتاب الامامه علی هشام (ابو هذیل العلاف) (۱۴۱)

۴. کتاب امامه ابی بکر (قاسم بن خلیل دمشقی) (۱۴۲)

۵.کتاب التوحید علی اصناف المشبههه و الجهمیه و الرافضه(جعفر بن مبشر) (۱۴۳)

۶.کتاب الجامع علی الرافضه(اصم) (۱۴۴)

۷.کتاب الجامع علی الرافضه و الحشویه(ضرار بن عمرو) (۱۴۵)

۸.کتاب علی هشام (ابو جعفر اسکافی) (۱۴۶)

۹.کتاب المسائل علی هشامیه(ابن راوندی) (۱۴۷)

تهمتهای معتزله به شیعه

به نظر می رسد که اساسا بحث تاثیرپذیری شیعه از معتزله و مساله قائل بودن هشام به تجسم، از طریق معتزله طرح شده و سپس به آثار و منابع کلامی راه یافته و سرانجام به مستشرقان رسیده است. تاکنون طریقی غیر از معتزله که تاثیر شیعه از معتزله یا اهل تشبیه بودن شیعه را مطرح کند، در اختیار نیست; البته آنچه جای تعجب است این است که اهل حدیث و اشاعره با اینکه معتزله را در صف مشرکان و کفار و مرتکبان کبائر (۱۴۸) قرار می دهند، بااین حال، سخنان معتزله را درباره شیعه قبول کرده و آنها را تکرار کنند.

ابوالحسن اشعری قویترین پایه مخالفت با معتزله را در اهل سنت بنیان نهاده، درخصوص استناد قول به تشبیه به شیعه، یا اصلا سندی ذکر نمی کند، یا آن را تنها از زبان گروهی از معتزله نظیر جاحظ، ابو هذیل، ابن راوندی و وراق (۱۴۹) نقل می نماید. بعد از مقالات الاسلامیین منبعی که به عنوان سند در اختیار بعدیها قرار گرفت، الفرق بین الفرق بغدادی است که نسبت تشبیه به شیعه را از همین چهار نفر نقل می کند (۱۵۰).بعد از بغدادی، شهرستانی، سخنان او را در ملل و نحل نقل کرد. نظر فخر رازی درباره اعتبار منقولات ملل ونحل چنین است:

من اشهر الکتب فی هذا الموضوع (الملل و النحل); انه کتاب حکی فیه مذاهب اهل العالم بزعمه الا انه غیر معتمد علیه لانه نقل المذاهب الاسلامیه من الکتاب المسمی بالفرق بین الفرق من تصانیف الاستاذ ابی منصور البغدادی و هذا الاستاذکان شدید التعصب علی المخالفین و لا یکاد ینقل مذهبهم علی الوجه الصحیح ثم ان الشهرستانی نقل مذاهب الفرق الاسلامیه من ذلک الکتاب. (۱۵۱)

آثار تالیفی بعدی هم غالبا به منابع یاد شده استناد می کنند. ابن تیمیه در عبارتی که درابتدای این مقاله مطرح شد، از کسی که مشخصا اسم می برد، اشعری است. عبدالرحمن بدوی در مذاهب الاسلامیین می نویسد: ابو هذیل گفته است: هشام قائل به تشبیه است.

نویسنده اصول العقیده بین المعتزله و الشیعه الامامیه علاوه بر منابع مذکور ادعایی نسبت به هشام و منابع شیعی دارد، او می گوید:

تذکرالمصادر التی تورخ للشیعه الامامیه ان من قدمائهم من کان یذهب الی التجسیم صراحه مثل هشام بن الحکم و هشام الجورالقی فقد اشهر کل منها بالقول بالشبیه و التجسیم و تکاد تتفق المصادر الامامیه ایضا مع المصادر الاخری فی نسبه التجسیم الیها… بل ان تبرا الائمه من قول هشام بالتجسیم نص صریح فی کتبهم. (۱۵۲)

البته نظر جامع درباره هشام یک بحث مستقل را در جایی دیگر می طلبد; ولی در منابع شیعی نکاتی وجود دارد که کاملا نظر نویسنده را رد می کند لااقل لازم است که بین همه این آرا جمع کرد.

فی تفسیر علی بن ابراهیم عن احمد بم محمد بن نصر عن علی بن موسی الرضا(ع) قال: قال لی یا احمد ما الخلاف بینکم و بین اصحاب هشام بن الحکم فی التوحید؟

فقلت: جعلت فداک قلنا نحن بالصوره للحدیث الذی روی ان رسول الله(ص)رای ربه فی صوره شاب و قال هشام بن الحکم بالنفی للجسم… (۱۵۳)

در حالی که از خود هشام بن حکم نقل است که گوید:

الاشیاء کلها لاتدرک الا بامرین… تعالی الله ان یشبهه خلقه. (۱۵۴)

نیز می گوید:

فعلمت ان لها [اشیاء] خالقا خلقها و مصورا صورها مخالفا لها علی جمیع جهاتها. (۱۵۵)

علاوه بر این، در بین آثار هشام، از کتابی نام برده می شود که عنوان آن

  راهنمای خرید:
  • لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.