پاورپوینت به یاد استاد


در حال بارگذاری
23 اکتبر 2022
فایل فشرده
2120
5 بازدید
۶۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت به یاد استاد دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت به یاد استاد،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت به یاد استاد :

اشاره

مقاله زیر، متن سخنرانی آقای دکتر حسن حبیبی در کنگره نکوداشت منزلت علمی استادعلامه محمدتقی جعفری است که در سال ۱۳۷۶ از سوی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی برپا گردید. اینک به مناسبت سالگشت ارتحال استاد علامه و به عنوان یادکرد آن عزیز از دست رفته، تقدیم خوانندگان ارجمند می شود.

از فرصتی که برای ادای احترام به استاد گرانقدرمان حضرت آیت الله استاد محمدتقی جعفری به گوینده این کلمات داده ایدبهره می گیرم و افزون بر اظهار ارادت و شاگردی به محضرشان،به یک نکته جامعه شناختی نیز اشارتی، هرچند کوتاه می نمایم.بنابراین دردسری که برای شما دوستان و ارادتمندان و شاگردان استاد فراهم می آورم، دو مرحله دارد; در مرحله اول به مشکلی می پردازم که جامعه ما بیش و کم از لحاظ روان شناختی وجامعه شناختی در زمینه قدرشناسی با آن روبه روست و درمرحله بعد، با بیانی کوتاه و ناتمام نکته ای چند درباره شیوه های تربیتی با بهره گیری از سخنان استاد باز خواهم گفت. هر دوبخش و بویژه بخش دوم دنباله بحثی است که در مناسبتهایی این چنین درباره تعلیم و تربیت و بهره گیری از دستاوردهای پیشینیان ،مطرح کرده ام.

۱

در دوره های اخیر، جامعه ما از دیدگاه روان شناختی وجامعه شناختی با آسیب بیش و کم شگفت آوری روبه رو شده است و آن بی اعتنایی و در بسیاری از اوقات فراموشکاری درخصوص ارزشهای انسانی اشخاص و زحمات و خدمات آنها به اسلام و جامعه اسلامی و ایران و جامعه ایرانی است. نه تنهادانشمندان و بزرگان گذشته را کمتر می شناسیم و یا اصلانمی شناسیم بلکه جوانان و نوجوانان ما بزرگان سده های اخیرجامعه بزرگ جهان اسلام و جامعه ایران را هم بخوبی وبدرستی نمی شناسند و از حال و روزگار و مآثر و آثار آنهابی اطلاع و یا کم اطلاعند، اما در مقابل، هم بزرگان و دانشمندان و دانشمندنمایان غربی و هم هنرمندان و مقلدان و دلقکان هنری بیشتر و بهتر نزد آنها شناخته شده اند، علت چیست؟

چند علت عمده و اساسی که جنبه و جهت سیاسی وروان شناختی دارد می توان برای این امر برشمرد. برخی از این علتها به مرور از طریق تصمیم گیران و خطمشی سازان در متن جامعه نفوذ و رسوخ کرده و برخی دیگر که در متن جامعه بوده از طرف حکومتگران تشویق شده و درنتیجه گسترش و عمق یافته و هر دو گروه از علتها، صرفه نظر از مبانی اولی سیاسی یاروان شناختی، وجه جامعه شناختی به خود گرفته اند.

۱- در هر دوره بخصوص ادوار گذشته، حکومتها، کوشش داشته اند که نام و یاد دانشمندان گذشته کمتر تکرار شود، و درنزد عامه مردم بدانها اشاره و استناد نگردد ازآن رو که حکومتها،همواره آثار دانشمندان را هم، همانند کارها و اقدامات عمرانی و غیر آن حاصل کار و نتیجه حکومت خود می دانسته اند،بنابراین به هیچ وجه مایل نبوده اند که با ذکر جمیل دانشمندان سلف در واقع یاد حکومتهایی که از میان رفته اند و یا به دست ایشان منقرض شده اند، زنده شود. حکومتها صرفه نظر ازعمارتهایی که از میان برده اند و یا آثار هنری که بر روی آنهاگچ کشیده اند، حتی برای آنکه گذشتگان را به حق یا ناحق ضایع کنند، از روی چشم هم چشمی، و نه به خاطر ایجادی تازه ومنظور و هدفی عالی، عمارتی را برای پهلو زدن بر عمارتی بناکرده اند که نامش در یاد مردم بوده است. همچنین این ماجرا راچندین بار در تاریخمان داریم که حاکمی گفته است در پای تخت من و یا در دربار و بارگاهم صد شاعر برتر از فلان شاعرهست و نیز دستور ساختن فتح نامه و ظفرنامه و شاهنامه داده اندتا نام شاهنامه را یکسره به طاق نسیان بسپارند و نام رفتگان را به زشتی یاد کنند.

شگفت انگیز است که در ادبیات ما، ادیبان و شاعران کمترتوانسته اند از تشویق و تمجید و تجلیل صاحبان فضل سخن بگویند و بیشتر دردمندانه خواسته اند که از گذشتگان به بدی یادنشود.

نام نیک رفتگان ضایع مکن تا بماند نام نیکت پایدار

بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردیم یارب مبادا کس را مخدوم بی عنایت

گرت از دست برآید دهنی شیرین کن مردی آن نیست که مشتی بزنی بر دهنی

زین همرهان سست عناصر دلم گرفت شیر خدا و رستم دستانم آرزوست

شهریاران بود و خاک مهربانان این دیار مهربانی کی سرآمد شهریاران را چه شد

من از بیگانگان هرگز ننالم که با من هرچه کرد آن آشنا کرد

بنده طالع خویشم که در این قحط وفا غم دیرینه من یار وفادار من است

چند گویی که بداندیش و حسود عیب جویان من مسکینند

گه به خون ریختنم برخیزند گه به بدخواستنم بنشینند

نیک باشی و بدت بیند خلق به که بد باشی و نیکت بینند

جای آن است که خون موج زند در دل لعل زین تغابن که خزف می شکند بازارش

۲- در ادوار اخیر، تحت تاثیر لائیسیسم غرب و بی توجهی به دینداری، اتفاق شگفت انگیزی در برخورد با تاریخ علم وفرهنگ ما رخ نموده است، بدین معنی که:

اولا: در خارج از حوزه های علمیه از دانشمندان بزرگ که درفقه، اصول، تفسیر، حدیث و رجال، حتی کلام سرآمد بوده اند، کمتر سخن رفته است و نه تنها مردم باسواد بلکه فرهیختگان ودانشگاهیان نیز جز در موارد معدود در دانشکده های حقوق والهیات و اندکی نیز در رشته فلسفه از این بزرگان اطلاعی ندارندو از مقام علمی و عظمت کارهای تحقیقی آنها بی اطلاعند.

ثانیا: در شرح حال و روزگار دانشمندان و بزرگان علم وفلسفه و نیز شاعران، ادیبان و مورخان هم کمتر به وجهه دینی واطلاعات مذهبی آنها که مبنا و اساس کارهایشان است پرداخته شده، و برعکس گه گاه نیز در اثبات نوعی بی اعتنایی و احیانالاابالیگری آنها تلاشهای خنده آوری صورت پذیرفته است.

در زمینه یافتن علت، شاید به جست وجوی بیشتر نیاز باشد. بااین همه به عنوان فرضیه ای نزدیک به اثبات می توان گفت که جوحاکم بر محیط علمی ای که شرح حالها و گزارشهای علمی گذشته را فراهم می آورده، به گونه ای بوده است که باید سخن ازدین و مذهب و روحانیت به میان نیاید تا دین ستیزی زاده جدال جریانهای قرون وسطایی غرب و جهت گیری نوزایش که گرایش به کناره جویی از دین و انفکاک دین از دنیا را مدنظر داشته است، بتواند در جریانهای روشن فکری شرق اسلامی و ایرانی نیز به کرسی بنشیند و فرهنگ و تمدن غرب، نفوذ خود را تمام عیار سازد. در این خصوص راهی جز این پیش پای نویسندگان تاریخ فرهنگ و تمدن نبود که تا آنجا که ممکن است، در هر دومورد، بخصوص در مورد عالمان روحانی فقیه و متکلم واصولی کار را به سکوت برگزار کنند. بدین ترتیب نسلهای اخیراز زندگانی و شرح خدمات و کتابها و آثار این گروه از عالمان کمتر آگاهی دارند و اگر فهرست کتابهای منتشرشده توسطدستگاههای چاپ و نشر دولتی یا وابسته به دولت را ملاحظه کنیم، کمتر به چاپهای منقح کتب فقهی، کلامی و اصولی و حتی تفسیری – تا اواخر دوره گذشته – برمی خوریم.

۳- در کنار این توطئه سکوت، با عرضه شرح حال و آثارغربیان مواجه هستیم. البته در آن سو نیز کار مهمی ارائه نشده است اما در حدی که نامهای متفکران و شبه متفکران ونویسندگان ادیب فرنگی بر سر زبانها بیفتد کار و عالیت بیشتری در مقایسه با دانشمندان خودی صورت گرفته و طبعا روشهای آنها مورد توجه و تعریف و تمجید واقع شده است. البته در این بخش نیز آنچه جلب توجه می کند این است که متدین بودن برخی از آنها که دیندار بوده اند مورد توجه قرار نگرفته و دراین زمینه مطالب مهم به سکوت برگزار شده است، اما درمقابل، برخی از مسائل فرعی و جنبی زندگی شخصی بعضی ازعالمان و نویسندگان که یادآوری آنها هیچ گونه بار علمی یااطلاعاتی نداشته، صرفا برای سرگرمی و درنتیجه جلب توجه جوانان مورد بحث قرار گرفته و یا با هدف و منظور مشخص یعنی القای یک شیوه رفتار انحرافی، با آب و تاب از آنها یادشده است.

هنگامی که برخورد با عالمان ایرانی و اسلامی را در کنار این برخورد قرار می دهیم، به نتیجه تاسف باری می رسیم که بی شک آثار آن را در نسل گذشته و تا این زمان در جو فرهنگی خودباز می یابیم. نتیجه این دو برخورد، کم اثر کردن توجه ایرانیان مسلمان به میراث گرانقدر فرهنگی و تمدنی شان بوده است وبیش و کم هنوز هم هست، و حاصل این امر ناتوانی ریشه های هویت جامعه ایرانی است که متاسفانه زمینه ساز هجوم فرهنگی و تمدنی بیگانه است.

۴- حسادت که در دوره های پیش از پیروزی انقلاب دامن گستر شده بود، موجب شد برخی از دانشمندان سده های اخیر مورد توجه نباشند و نامی از آنها برده نشود، مبادا جای برخی از عالمان یا عالم نمایان دوره های نزدیک به ما را بگیرندو یا جلوه و جلای آنها را کم کنند. البته این عقده روانی همواره در همه جامعه ها از جمله جامعه ما از گذشته های دور وجودداشته و بسیاری از بزرگان ما را در زمان خود آزار داده است.اما در این اواخر این عقده که از ابزارهای دیگر نیز بهره می گرفته، بیشتر فعال بوده است.

۵- کمال طلبی که اگر در بیان و عمل به آن افراط بیمارگونه نشود نیکوست، غالبا به صورت لفظی و حرفی، و نه عملی وبیشتر اوقات به عنوان پوشش برای عقده حسادت به کار گرفته شده است. این شیوه رفتار که در زمان ما با ظاهر کمال طلبانه وباطنی حسودانه وجودش را عرضه می کند، علت دیگری برای فراموشیهاست. حاصل این امر آن است که جامعه یا آنهایی که باید به معرفی دانشمندان و محققان ارزشمند برخیزند یا هیچ عالمی را هیچ گاه در سطحی و مرتبه ای نمی بینند که شایسته تقدیر و تجلیل باشد و یا می ترسند که مبادا پس از تقدیر وتجلیل، این عالم راه ناصوابی را در پیش بگیرد و قدرشناسان وتجلیل کنندگان خود را به زحمت بیفکند و آنها را در معرض خرده گیری قرار دهد که چرا علم غیب نداشته و به تشویق وتقدیر کسی دست یازیده اند که به علت کاری که بعدا انجام داده است نباید قبلا وی را مستحق تقدیر می شناختند. بدینسان عالمان تا هنگامی که در قید حیاتند و حضور وجودشان می تواند درنسل جوانتر از خودشان مفید و مؤثر باشد، مورد تجلیل قرارنمی گیرند. تقدیر و تجلیل پس از مرگ نیز برای جوانانی که به جد نیازمند الگو و نمونه اند فایده ای نخواهد داشت. در واقع این چنین تجلیلها نوشداروهای پس از مرگ سهرابند که همواره گزارشگر عناد قبلی و بیهودگی بعدی است. به هر حال همان طور که گفته شد گه گاه این کمال طلبی هرچند مانع و رادع است، اما از حسن یت ساده لوحانه سرچشمه می گیرد ولی درموارد بسیار حسادتها هستند که خود را در پشت سر کمال طلبی نگه می دارند و مانع شناساندن مردان علم و عمل در زمان حیاتشان می شوند.

باری این مشکلات را باید از سر راه برداشت تا جامعه بتوانداز فواید و برکات شناساندن بزرگان خود به نسل جوانتر بهره بگیرد. در واقع این شناساندنها و این گونه تقدیرها و تجلیلهابرای دانشمند و محقق واقعی نفعی در بر ندارد و در وی تاثیری نمی گذارد و یا تاثیر آن بسیار کمتر از آن است که غیرعالمان می پندارند. نفع و فایده و برکت این تجلیلها. عاید جامعه وبویژه جوانان آن می شود و به آنها به صورت غیرمستقیم اما باتاثیری زیاد و غیرقابل مقاومت می فهماند که اگر راه درست رابرگزینند، در نهایت جامعه، شخص آنان و زحمات و خدماتشان را به حساب می آورد و نامشان را بیش و کم در تاریخ خودجاوید می سازد. کمال طلبان واقعی نیز باید صف خود را از صف بداندیشان و حسودان جدا کنند و با احتمال اینکه مبادا از میان صد تن، دو یا سه تن در آینده ای که جز خداوند از آن آگاه نیست، اندکی یا یکسره از راه راست منحرف شوند، نباید از نفع عامی چشم بپوشند که تشویق و تجلیل و تقدیر بیش از نود وچند تن در بر دارد. علاقه مندان به پیشرفت جامعه و تربیت جوانان با رفتار درست خود، و تجلیل بقاعده از زحمات وخدمات دانشمندان و هنرمندان جامعه، بی آنکه شیوه مبالغه آمیزمرسوم را به کار بگیرند، می توانند جامعه و بخصوص جوانان رادر جریان خوبیها قرار دهند. در این زمینه نیز اگر درست عمل شود و مبالغه ای در کار نباشد، بسیاری از نگرانیهای مربوط به انحرافهای احتمالی بعدی از میان می رود، چون در تجلیل وتقدیر واقعی خیر، علم، دانش و هنر، سختکوشی شخص و نه خود شخص، فارغ از علم و دانش و هنرش، بزرگ شمرده می شود و این حقایق و مفاهیم هیچ گاه کوچک نمی گردند و ازمسند خود فرو کشیده نمی شوند.

باری تجلیل از استاد حکیم مان حضرت آیت الله محمدتقی جعفری فرصت نیکویی را به دست می دهد که از شرح حال وآثارشان نیز بهره بگیریم و اندکی هم درباره نظام تعلیم و تربیت و خصوصا تربیت مطلوب برای جمهوری اسلامی با اشاراتی به خاطره ها و نظرهای ایشان سخن به میان آوریم.

۲

در تاریخ تعلیم و تربیت، بویژه تاریخ تربیت جامعه ما دردوره های اخیر نکته بسیار مهمی بیش و کم مورد غفلت قرارگرفته و درنتیجه ما را از آثار مثبت خود که الگو گرفتن از آن نکته می باشد، محروم ساخته است. در واقع ما از توجه به وجه اخلاقی و معنوی تربیت استادان و ارتباط نزدیک میان استاد وشاگرد در نظام تعلیمی و تربیتی کهن خود غفلت کرده ایم و یاآن سان که باید بدان نپرداخته ایم.

من نمی دانم چرا این مطلب کمتر مورد توجه دانشگاهیان ماقرار گرفته است که تعلیم یافتگان حوزه های علمیه که خوب درس خوانده و مدت قابل توجهی در حوزه بوده و استاددیده اند، هنگامی که به یادآوری چگونگی درس و حث خودمی پردازند به نکته هایی بسیار ظریف و در عین حال مهم اشاره می کنند که در حوزه های دانشگاهی مان کمتر و یا به هیچ وجه باآنها روبه رو نمی شویم.

تربیت یافتگان حوزه که به واقع درس خوانده و در محضراستاد تعلیم دیده اند، همواره از نفوذ و حضور توانمند و پرمایه یک یا چند تن از استادانشان در فکر و ذهن و ضمیر خود یادمی کنند و در حقیقت بصراحت یا به اشارت آنچه را از اخلاق وگه گاه علم دارند از دولت فکری و معنوی آنها می شمارند. قطعاروش تدریس، دانش استاد و چگونگی ارتباط علمی او با شاگرددر این حضور و نفوذ، از عناصر اساسی است و همواره در میان خاطره ها، به نحوی از انحا بدان اشاره می شود. اما مهمتر از آن روش و شیوه های رفتار استاد است که این گروه ازتربیت یافتگان را تحت تاثیر مداوم خود دارد. شیوه رفتار استادنیز به دو گونه است: شیوه های رفتار عمومی و شیوه های رفتارخصوصی که بر شاگردانی که از خواص محسوب می شوند،آشکار می گردد.

نکته های عمیق و بسیاری از اوقات تکان دهنده که از استادان بزرگ و بنام حوزه های علمی و فلسفی دورانهای اخیر نقل می شود، قابل گردآوری و بحث و تحلیل و نتیجه گیریهای تربیتی و جامعه شناختی مهم است. فهرست استادان در دو سه سده اخیر، بسیار طولانی است. شیوه رفتار و برخوردهای تربیتی و حاکی از تعهد علمی و عملی و عقیدتی بزرگانی چون صاحب جواهر، شیخ انصاری، حاج ملا هادی سبزواری، حکیم جلوه، میرزای شیرازی، و در دوره های اخیر، میرزاجوادآقاتبریزی، شاه آبادی، شعرانی، میرزا مهدی آشتیانی،آیت الله طالقانی، آیت الله مطهری و آیات عظام حاج شیخ عبدالکریم حائری، آقا سید محمود شاهرودی، حاج سیدمحمدتقی خوانساری، آقا سیدابوالحسن اصفهانی، حجت، صدر، حاج آقا حسین قمی، بروجردی، آقا سید عبدالهادی شیرازی، حاج سید احمد خوانساری، اراکی، گلپایگانی، مرعشی، بهاءالدینی، امام قدس سره و بزرگان نام آور دیگرمتاسفانه آن سان که باید و شاید حتی نزد ارادتمندان ودوستداران ایشان مدنظر و مورد توجه قرار نگرفته است و این بی توجهی باید تدارک شود. البته پیشنهاد من آن نیست که کتابی تحت عنوان «لطایف و ظرایف بزرگان » و یا «در سایه سار تعالیم مربیان بزرگ » و نظایر این عناوین و با طراحی عجولانه و بدون ارتباط مباحث و فصول به گونه ای آشفته ،که مرسوم روزگارماست، تدوین شود و یا نکته هایی ذکر گردد و در ذیل هریک یاچند نکته با لحنی بیش و کم تحکمی و نصیحت گرانه و مستقیم گفته شود که: «پس ای خواننده و ای جست وجوگر راه فلاح ونجات، از آنچه این عالم ربانی گفته است پند بگیر و راه راست و مستقیم اولیا و اوتاد را در پیش گیر. » یا به سبک انشاهای دبستانی دوران نوجوانی ما نتیجه گیری شود که: «پس واضح ومسلم می شود که باید از این بزرگان پیروی کنیم تا سعادتمندشویم.» به نظر نمی رسد که چنین برداشتی از راه رسم مربیان بزرگ، مؤثر و راهگشا باشد. تحلیل مبانی و اصولی که این شیوه های رفتار و کلمات و جملات مربیان مورد بحث بر آنهااستوارند، حال و روزگار شخصی آنها، ارتباط این رفتارهای متفرد با یکدیگر و با کل زندگی ایشان، موقعیت اجتماعی آنها،سابقه آن نزد استادان این مربیان، ارتباط این رفتارها و مبانی آنها با سیره معصوم و عقاید اسلامی، آثاری که این شیوه های رفتار بر شاگردان این استادان گذاشته است، تاثیری که در جوتربیتی حوزه نهاده است، همگی باید بدون تعارف و تمجید بیان گردند. در واقع این تمجیدها و تعریفهای بی فایده و توخالی اطناب ممل هستند و خواننده و شنونده و بهره گیرنده را از اصل مطلب و ماجرا دور می کنند و دیگر بار آنها را به دنیای مادی وپرهیاهوی تعارف و تملق باز می گردانند.

«سهل بن عبدالله تستری رحمه الله علیه گوید: که مرا سه سال عمر بود،به شب برمی خاستم و به نماز خالم می نگریستم. مدتی برین بگذشت،پس خالم محمدبن سوار گفت: خدای را که تو را آفریده است یادنکنی؟ گفتم چون یاد کنم؟ گفت در دل بگوی، چنانکه در زبان نیاری -وقت آنکه در جامه خواب گردی – الله معی، الله ناظری، الله شاهدی،یعنی خدای با من است، خدای به من گرانست، خدای بر من گواه است، سه بار این را بگوی مدتی چنین می کردم، پس گفت تا هفت بارکن، مدتی چنین می کردم، پس گفت تا ده بار کن، مدتی چنین می کردم.چون سالی برآمد شیرینی ای در آن ذکر در سر من پدید آمد. پس روزی خالم مرا گفت ای سهل، کسی که خدا با او بود او را نگاهبان بود و بروی گواه باشد، او را عاصی شود؟ گفتم نه، از آنگاه از خلق خلوت می جستم.» (۱)

از همین قسم راهبرها و راهنماییها و تاثیرهای شگرف را درخاطرات تمامی استادان، از مربیان بزرگشان می بینم. استادجعفری در این باره بخصوص به تاثیر آقا شیخ مرتضی طالقانی در نجف اشاره ای صریح دارند.

«آقا شیخ مرتضی طالقانی فقیه و عارف و حکیم متاله در روحیه این جانب تاثیر شدید گذاشت در حدود یک سال و نیم محضر ایشان رادر حکمت و عرفان درک کردم. یکی از مهمترین خاطرات زندگی من مربوط به این مرد الهی بود، روزی که آخرین روزهای ذی الحجه بودبرای درس به خدمتشان رسیدم، همین که وارد شدم و رویارویشان نشستم فرمودند برای چه آمدی آقا؟ من عرض کردم آمدم که درس رابفرمایید. ایشان فرمودند برو آقا درس تمام شد. چون ماه محرم رسیده بود من خیال کردم ایشان می فرماید تعطیلات محرم (۱۴ روز) رسیده است، لذا درس تعطیل است و آنچه به هیچ وجه به ذهنم خطور نکرداین بود که ایشان خبر مرگ و رحلت خود را از دنیا به من اطلاع می دهد، و همه آقایان که در آن موقع در نجف بودند می دانند که ایشان بیمار نبود لذا من عرض کردم آقا دو روز به محرم مانده است ودرسها تعطیل نشده است. الله اکبر، ایشان فرمود می دانم آقا، می دانم، به شما می گویم درس تمام شد. خر طالقان رفته پالانش مانده، روح رفته،جسدش مانده. خدا را شاهد می گیرم هیچ گونه علامت بیماری در ایشان نبود من متوجه شدم که آن مرد الهی خبر رحلت خود را می دهد سخت منقلب شدم، عرض کردم: پس چیزی بفرمایید برای یادگار. اول کلمه لااله الاالله را با یک قیافه روحانی و رو به ابدیت گفت. در این حال اشک از دیدگان مبارکش به محاسن شریفش جاری شد و این بیت را درحال عبور از پل زندگی و مرگ برای من فرمود:

تا رسد دستت به خود شو کارگر چون فتی از کار خواهی زد به سر

بار دیگر کلمه لااله الاالله را با حالتی عالی تر گفت. من برخاستم وهرچه کردم که بگذارد دستش را ببوسم نگذاشت و با قدرت بسیاردستش را کشید و من خم شدم پیشانی و محاسن مبارکش را چند باربوسیدم و اثر قطرات اشکهای مقدس آن مسافر دیار ابد

  راهنمای خرید:
  • لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.