پاورپوینت تأویل در قرآن


در حال بارگذاری
23 اکتبر 2022
فایل فشرده
2120
6 بازدید
۶۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت تأویل در قرآن دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت تأویل در قرآن،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت تأویل در قرآن :

چکیده: لفظ پاورپوینت تأویل در قرآن ۱۷ مرتبه در ۱۵ آیه به معانی علت و غرض و بیان صُوَر اصلی، نتیجه و عاقبت امر، تعبیر خواب، حمل لفظ به معنای خلاف ظاهر و کشف غوامض و متشابهات قرآن به کار رفته است. با توجه به این آیات و با دقت نظر در موارد استعمال تأویل در هر یک، معلوم می شود که لفظ تأویل معانی مختلفی دارد، گرچه مآل و بازگشت همه آنها به یک حقیقت باشد.

از میان این وجوه آنچه مورد اختلاف است تأویل متشابهات است که در آیه ۷ سوره آل عمران مطرح شده است و گروهی از مفسرین «واو» در «و الراسخون فی العلم» را استیناف و گروهی عطف فرض کرده اند که در نتیجه دسته اول علم به تأویل متشابهات قرآن را مختص خدای تعالی دانسته و دسته دوم راسخون در علم را نیز در دانستن آن شریک دانسته اند .

تأویل در لغت

در لسان العرب آمده است : تأویل از ماده “أول ” است . الاول : الرجوع ، اول الیه الشئ رجعه .

تأویل در لغت به معنای برگشت دادن و برگشتن است [قُرشّی ۱۳۷۵ ج ۱: ۱۴۱].

راغب گفته است: تأویل از «أوْل» به معنی رجوع و بازگشت به اصل است و «مَؤْئل» مکان و جای بازگشت است و «تأویل» ردّ کردن چیزی به سوی غایت و مقصودی است که اراده شده، چه از راه علم و چه از راه عمل.

تأویل از راه علم مانند فرموده خدای تعالی در آیه ۷ سوره آل عمران: «و ما یعلم تأویله الاّ الله و الراسخون فی العلم…» و تأویل از طریق عمل مانند آیه شریفه ۵۳ از سوره اعراف: «هل ینظرون الاّ تأویله، یَوْمَ یأتی تأویله یقول الذین …» [اصفهانی ۱۳۷۵: ۲۷].

همچنین گفته اند تأویل مأخوذ از «ایالت» به معنی سیاست است و تأویل کننده، گویی کلام را رهبری و سیاست می کند تا در جای خود قرار دهد [آلوسی بی تا ج ۱: ۴].

بعضی نیز گفته اند که تأویل یک واقعیت خارجی است که به اصل خود برمی گردد، خواه به صورت نتیجه باشد، یا علّت یا وقوع خارجی [قرشّی ۱۳۷۵ ج ۱: ۱۴۱].

تأویل در اصطلاح

بعضی از پیشینیان، همچون طبری، تأویل و تفسیر را مترادف دانسته اند و بعضی دیگر برای این دو، معانی متفاوت در نظر گرفته اند.

در مجمع البیان آمده است: «التأویل و التفسیر و اصله المرجع و المصیر» [طبرسی ۱۴۰۶ ج ۱: ۶۹۹] تأویل یعنی تفسیر و اصل آن مرجع و مصیر است. در مجمع البحرین آمده: «التأویل ارجاع الکلام و صرفه عن معناه الظاهری الی معنی أخفی منه» [طریحی ۱۳۶۵ ج ۵: ۳۱۲] تأویل، ارجاع کلام و برگرداندن آن از معنای ظاهری به معنای غیر ظاهر است. در تفسیر ابوالفتوح چنین آمده است که تأویل، برگرداندن آیه است از معنای محتمل به معنای دیگر، بنا به توافق ادلّه و قرائن [ج ۱: ۱۴۱].

شافعی درباره تأویل گفته: «ارجاع لفظ النص و تصییره الی واحد من تلک المعانی المحتمله فی النص و لایکون ذلک الا بدلیل» [عبدالرحمن ۱۴۰۶: ۵۶]. تأویل به معنای ارجاع لفظ نصّ و برگرداندن آن به یکی از معانی که نصّ احتمال آن را دارد، بر مبنای دلیلی که بر آن دلالت می کند.

فرق بین تفسیر و تأویل در اقوال علما و مفسّرین

طبرسی گفته است: «التفسیر کشف المراد عن اللفظ المشکل و التأویل رد احد المحتملین الی ما یطابق الظاهر و التفسیر البیان» [۱۴۰۶ ج ۱: ۸۰]. تفسیر، کشف مراد از لفظ مشکل و تأویل، برگرداندن یکی از محتملات است به آنچه مطابق ظاهر باشد و تفسیر بیان است.

راغب می گوید: تفسیر اعم از تأویل است و اغلب موارد استعمال تفسیر در الفاظ می باشد و موارد استعمال تأویل در معانی، تفسیر غالباً در مفردات الفاظ به کار می رود و تأویل در جمله ها، مانند استعمال تفسیر در الفاظ غریب همچون «بحیره و سائبه و وصیله» یا در تبیین و شرح آن مانند تفسیر «صلوه و زکوه» در «اقیموا الصلوه و اتوا الزکاه» یا در کلامی که متضمن قصه ای باشد که جز با دانستن آن، مقصود فهمیده نمی شود، مانند آیه ۳۷ توبه «اِنّما النسیء زیادهٌ فی الکفر» که باید قصه نسیء که از رسوم جاهلی است، دانسته شود تا مراد آیه واضح گردد.[۲]

در تعریف دیگر، تفسیر عبارت است از شرح و گزارش لفظی که صرفاً محتمل یک وجه باشد، ولی تأویل توجیه لفظی است که محتمل وجوه و معانی مختلف باشد و مُؤوِّل لفظ را با استفاده و استمداد از شواهد و دلایل به یکی از آن وجوه حمل می کند [حجتی ۱۳۶۸: ۱۷].

در اتقان آمده است که ماتریدی می گوید: تفسیر عبارت از قطع و یقین نسبت به مراد و مدلول لفظ است که مفسّر بتواند خدا را بر اظهارنظر خود شاهد بگیرد، پس اگر دلیل قطعی بر آن باشد، تفسیر او صحیح است و در غیر این صورت ، تفسیر به رأی است که آن نهی شده و تأویل ، ترجیح یکی از احتمالات است بدون قطع و شاهد گرفتن خدای تعالی بر مقصود خود [سیوطی ۱۴۲۱ ج ۲: ۵۴۵].

ابوطالب ثعلبی می گوید : تفسیر، بیان وضع لفظ است ، حقیقت باشد یا مجاز، مانند تفسیر «صراط » به «طریق » و «صَیِّب » به «باران »؛ و تأویل ، بیان باطن لفظ است که از «اَوْل » به معنی بازگشت به عاقبت امر گرفته شده است . پس تأویل ، خبر دادن از حقیقت مراد و تفسیر، خبر دادن از دلیل مراد است ، زیرا لفظ کاشف از مراد است و کاشف دلیل می باشد؛ مانندِ فرموده خدای تعالی در آیه ۱۴ سوره حجر : «اِنّ ربّک لبالمرصاد» که تفسیرش چنین است : «مرصاد» از «رصد» گرفته شده است. «رَصَدْتُهُ» یعنی «رقبتُه » (آن را زیر نظر گرفته و مراقبش بودم ) و «مرصاد» باب مفعال از آن . و تأویل آن عبارت است از هشدار از مسامحه و سهل انگاری نسبت به امر خداوند و برحذر داشتن از غفلت ؛ و دلایل قطعی می رساند که مقصود همین است ، اگرچه برخلاف وضع آن در لغت است [سیوطی ۱۴۲۱ ج ۲: ۵۴۵].

بعضی دیگر گفته اند: تفسیر آن چیزی است که متعلق به روایت است و تأویل متعلق به درایت، زیرا کشف مراد خدای تعالی جایز نیست مگر با خبر و حدیثی از نبی اکرم(ص) یا صحابه ای که شاهد نزول قرآن بوده است. اما تأویل که ترجیح یکی از محتملات است، بر اجتهاد تکیه دارد و بر مبنای شناخت مفردات الفاظ و مدلولات آن و لغت عرب و موارد استعمال آن بر حسب شناخت اسلوبهای عربی و استنباط معانی از مجموع همه اینها است [عبدالرحمن ۱۴۰۶: ۵۲]. ابوالفتوح رازی در این باره گفته است:

فرق میان تفسیر و تأویل آن است که تفسیر، علم سبب نزول آیه باشد و علم به مراد خدای تعالی از آن لفظ تعاطی آن نتوان کردن الاّ از سماع و آثار، و تأویل چون کسی عالم باشد به لغت عرب و علم اصول را متقن باشد، او را حمل آیه بر محتملات لغت کند… [۱۳۵۲ ج ۱: ۱۴].

صاحب تمهید اعتقاد دارد: فرق بین تفسیر و تأویل در این است که تفسیر توضیح جنبه های مبهم لفظ است و تأویل توجیه آن چیزی است که شک برانگیز است؛ یعنی تأویل در متشابهات است و تفسیر در مبهمات [معرفت ۱۴۱۶ ج ۳: ۲۸].

موارد استعمال پاورپوینت تأویل در قرآن و معانی آن

خداوند متعال لفظ تأویل را در موارد متعددی در قرآن ذکر فرموده است ؛ کلمه پاورپوینت تأویل در قرآن ۱۷ بار در ۱۵ آیه ذکر شده است ، بدین ترتیب :

سوره یوسف ، در آیات ۶، ۲۱، ۳۶، ۳۷، ۴۴، ۴۵، ۱۰۰ و ۱۰۱؛ سوره اعراف ، آیه ۵۳ (۲ بار)؛ سوره آل عمران ، آیه ۷ (۲ بار)؛ سوره کهف ، آیه ۷۸ و ۸۲؛ سوره اسراء، آیه ۳۵؛ سوره یونس ، آیه ۳۹؛ سوره نساء، آیه ۵۹.

با توجه به آیات مذکور و با دقت در موارد استعمال تأویل در آیات و اقوال علما درباره آن ، می توان درک کرد که پاورپوینت تأویل در قرآن در معانی متعددی به کار رفته است ؛ اگرچه مآل و بازگشت همه این معانی به یک حقیقت است ، گویا مشترک معنوی است . از جمله :

۱) تحقق خارجی امر یا اموری اعم از دنیوی و اخروی

«هل ینظرون الاّ تأویله، یَو‎ْْ‎م یأتی تأویله یقول الذین…» [اعراف: ۵۳].[۳] در این آیه تأویل به معنای وقوع خارجی وعده های قیامت است. «بل کذّبوا بما لم یحیطوا بعلمه و لمّا یأتهم تأویله» [یونس: ۳۹].[۴] در این آیه مقصود از تأویل وقوع خارجی واقعیتها اعم از دنیوی و اخروی است.

۲) به معنای علّت و غرض و بیان صُوَر اصلی

«سَأنبئک بتأویل ما لم تستطع علیه صبراً» [کهف: ۷۸].[۵] «ذلک تأویل ما لم تَسْطِع علیه صبراً» [کهف: ۸۲].[۶]

چنان که ملاحظه می شود در دو آیه فوق، استعمال لفظ تأویل برای بیان علّت و غرض و صور اصلی است که در داستان موسی(ع) و آن عالم (خضر) در سوره کهف آمده است. خضر دست به انجام اموری می زند که برای موسی(ع) سؤال برانگیز است و موسی(ع) در سه مورد از او سؤال می کند:

مورد اول: وقتی بود که سوار کشتی شدند و خضر آن کشتی را سوراخ کرد [کهف: ۷۱].

مورد دوم: وقتی بود که با آن پسر بچه روبه رو شدند و خضر او را کشت [کهف: ۷۴].

مورد سوم: وقتی بود که با هم وارد قریه ای شدند و از اهل آن طعام خواستند و آنان از دادن طعام به آن دو امتناع کردند و در هنگام خروج دیوار شکسته ای را دیدند که در حال ریزش بود و خضر آن را تعمیر کرد و سپس در جواب به حضرت موسی(ع) علّت و غرض اعمال خود را بیان کرد و صُوَری را که بر موسی مخفی بود، آشکار نمود. خضر(ع) می فرماید: «اما کشتی را شکستم، چون صاحبانش فقیرانی بودند که با آن کسب و ارتزاق می کردند و چون پادشاه کشتیهای بی عیب را غصب می کرد، آن کشتی را معیوب ساختم تا پادشاه آن را غصب نکند [کهف: ۷۹] همچنین در دو مورد دیگر علت عمل خود و صورت مخفی قضیه را بیان می کند [کهف: ۸۱ ، ۸۲].

آلوسی گفته است: «ذلک تأویلُ ما لم تَسْطِع علیه صبراً» [کهف: ۸۲] در حقیقت همان علت غایی واقعه است. وقتی خضر کارهای به ظاهر منکر خود را برای موسی بیان کرد، گفت: این است علت و هدف کارهایی که تو بر آن شکیبا نبودی تا در پایان فایده آن بر تو آشکار شود [بی تا ج ۱: ۴].

۳) نتیجه و عاقبت امر

مانند آیه «و أوفوا الکیل اِذا کلتم وَ زِنوا بالقسطاس المستقیم ذلک خیرٌ و أحسنُ تأویلا» [الاسراء: ۳۵].[۷]

«یا ایّها الذین امنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الأمر منکم … ذلک خیر و أحسن تأویلا» [نساء: ۵۸].[۸] در این آیات تأویل به معنی پیامد و عاقبت است.

مجاهد گفته است: «احسن جزاءً»؛ جزایش نیکوتر است [رازی۱۳۵۲ ج ۳: ۴۲۵].

۴) تأویل به معنای تعبیر خواب

خداوند به یوسف علم تعبیر خواب آموخت و یوسف از این طریق می توانست به بخشی از اسرار آینده آگاهی پیدا کند. در آیاتی که در سوره یوسف آمده (۸ آیه) مقصود از تأویل، همین معناست.

«کذلک یجتبیک ربّک و یعلّمک من تأویل الأحادیث» [یوسف: ۶][۹]؛ «و کذلک مکّنّا لیوسف فی الأرض و لنعلمه من تأویل الأحادیث» [یوسف: ۲۱]؛[۱۰] «هذا تأویل رؤیای من قبل» [یوسف: ۱۰۰].[۱۱]

در مجمع البیان آمده است: مقصود از تأویل احادیث، تعبیر رؤیاست، به این جهت که اوضاع و احوال مردم و مآل کارهایشان از خوابهایشان معلوم می شود و معنای تأویل بازگشت کار آنان است به آنچه در خواب دیده اند [ طبرسی ۱۴۰۶ ج ۵: ۳۲۰]. صاحب المیزان می گوید:

رؤیا را احادیث گفت، چون حقیقت رؤیا هم حدیث نفس است و خواب حادثه ای از حوادث را به صورت مناسبی برای انسان تصویر می کند، همان طوری که در بیداری، گوینده با لفظ برای شنونده این کار را می کند [ طباطبایی ۱۳۹۳ ج ۱۱: ۷۹].

بعضی تأویل الأحادیث را اعم از علم به تعبیر خواب و غیر از آن دانسته اند و گفته اند مقصود علم به رؤیا و علم به کتب انبیای گذشته است [شبّر ۱۴۱۴: ۳۵۸].

بیضاوی معتقد است: مقصود این است که خداوند به یوسف در زمین تمکّن داد و علم احادیث به وی آموخت تا عدل را برپا دارد و تدبّر در امور کند و معانی کتاب خدای تعالی و احکام آن را دریابد و اجرا کند و با تعبیر خوابها، حوادث آینده را بشناسد و با تدبیر از آنها جلوگیری کند [۱۴۲۰ ج ۳: ۲۸۰].

۵) تأویل به معنای رأی باطل و مطابق میل خود

آیه «فأمّا الذین فی قلوبهم زَیْغ فیتّبعونَ ماتشابه منه ابتغاء الفتنه و ابتغاء تأویله» [آل عمران: ۷][۱۲] همان است که محور اصلی جنگهای حضرت علی(ع) بوده است.روایتی از رسول اکرم (ص) نقل شده که فرمودند

من بر سر تنزیل قرآن با مشرکین جنگیدم و علی (ع) بر سر تأویل قرآن با منافقان خواهد جنگید .

[عیاشی ۱۳۸۰ ج ۱: ۱۵].

۶) تأویل به معنای باطن

در تفسیر عیاشی از فضیل بن یسار روایت شده :

قال : «سألت اباجعفر(ع) عن هذه الروایه : ما فی القرآن آیه إلاّ و لها ظهر و بطن ، و ما فیه حرف الاّوله حدّ و لکلّ حدّ مطلع ، ما یعنی بقوله : ظهر و بطن ؟ قال : ظهره تنزیله و بطنه تأویله ، منه ما مضی و منه ما لم یکن بعد، یجری کما یجری الشمس و القمر، کلّما جاء منه شی ء وقع ، قال الله: و ما یعلم تأویله الاّ الله و الراسخون فی العلم ، نحن نعلمه » [۱۳۸۰ج ۱: ۱۱].

از حضرت امام محمدباقر(ع) درباره این روایت سؤال کردم : هیچ آیه ای در قرآن یافت نمی شود مگر آنکه برایش ظاهر و باطنی است و هیچ حرفی در آن نهاده نشده مگر آنکه برایش حدی و هر حدی هم دارای نظرگاهی است، مقصود رسول الله (ص) از ظاهر و باطن چیست؟ حضرت فرمود: ظاهر قرآن تنزیل و باطن آن تأویل آن است ، از آن چیزهایی گذشته و چیزهایی اصلاً مصداق پیدا نکرده ، قرآن چون خورشید و ماه ، سیر و جریانی دارد که در سیر خود به هر فرد از مصادیقش برسد، در آن مستقر می شود، خداوند تعالی فرمود: به تأویل آن جز خدا و راسخون در علم کس دیگر دانایی ندارد، آری ما آن را می دانیم .

امام(ع) مفاهیم کلّی قرآن را به جریان خورشید و ماه تشبیه کردند؛ یعنی همان گونه که آفتاب و ماه همیشه در جریانند و هر روز از نو پدید می آیند، مطالب قرآنی نیز برای همیشه جریان دارد و هر روز مفاهیم جدیدی از آن پیدا می شود [معرفت ۱۳۷۹: ص ۹۰]. این روایت را صاحب المیزان مورد بررسی قرار داده و از آن چنین نتیجه گرفته است :

اولاً، برای قرآن کریم مراتب متعددی از معنا وجود دارد که تماماً مورد نظر بوده و بر حسب اختلاف اهلش پیش می آید.

ثانیاً، ظاهر و باطن قرآن دو امر نسبی است، یعنی هر ظاهری نسبت به ظاهرتر از آن باطل محسوب می شود و بالعکس، هر باطنی نسبت به باطن تر از آن ظاهر نامیده می شود [طباطبایی ۱۳۹۳ ج ۳: ۷۳].

آقای معرفت در این خصوص می گوید: بطن آیه را از آن جهت تأویل می گویند که ظاهر مقیّد آن را به مفهومی وسیع و آزاد ارجاع می دهد، و لذا تأویل برداشتهای کلّی و همه جانبه، با قطع نظر از خصوصیات موردی است که از هر آیه به دست می آید و سرّ جاودانگی قرآن در همین است [۱۳۷۹: ۹۰].

۷) معانی دیگ رتأویل

۱ به معنای کشف غوامض و آنچه مردم از درک آن عاجزند و در این صورت مترادف تفسیر است ، چنانچه بعضی از مفسّرین تأویل و تفسیر را یکی دانسته اند [طباطبایی ۱۳۹۳ ج ۳: ۴۶].

۲ مقصود از تأویل ، دست کشیدن از معنای ظاهری و ارجاع آن به معنای خفی آن است . به عبارت دیگر، حمل لفظ بر معنای مرجوح بنا به ادّله عقلی را تأویل می گویند: «التأویل ارجاع الکلام و صرفه عن معنی الظاهری الی معی أخفی منه » [طریحی ۱۳۶۵ ج ۵: ۳۱۲].

معنای اخیر بیشتر در بین متأخرین شهرت دارد که همان معنای اصطلاحی آن است .

صاحب المیزان می گوید: تأویل مخصوص متشابهات نیست و به شهادت آیات ، تأویل برای تمام قرآن ثابت است .

در سوره یونس در ردّ سخن کافران که نسبت افترا به قرآن می دادند، می فرماید: «ما کان هذا القرآن أن یفتری…» تا آنجا که می فرماید: «بل کذّبوا بما لم یحیطوا بعلمه و لمّا یأتهم تأویله…» [یونس: ۳۷، ۳۸، ۳۹].[۱۳]

در تفسیر المیزان بحث مفصل و طولانی در این باره ارائه شده که در اینجا به ذکر خلاصه ای از آن بسنده می شود:

۱ تأویل عبارت از حقیقتی است که تکیه گاه و مستند بیانات قرآنی است ، اعم از احکام و مواعظ و آیاتی که متضمن حکمت است .

۲ تأویل مختص آیات متشابه نیست ، بلکه تمامی قرآن دارای تأویل است ، خواه محکم باشد و خواه متشابه؛ و معنی اینکه آیات دارای تأویل هستند و به آن رجوع می کنند، غیر از رجوع متشابه است به محکم .

۳ تأویل از قسم مفاهیمی که مدلول لفظ هستند، نیست بلکه این حقیقت از امور عینی و خارجی است و آن حقیقتی است که از افق افهام عمومی بالاتر بوده و در قالب الفاظ نمی گنجد و اینکه خداوند تعالی آن را در قید الفاظ قرار داده ، برای این است که تا حدی به ذهن بشر نزدیک شود.

۴ الفاظ آیات قرآن نسبت به آن حقیقت متعالیه جنبه مثالی دارد، تا به نحو دلالت مثال بر ممثّل ، آن حقیقت و مطلب را به فهم شنونده نزدیک نماید.

۵ اینکه در سالهای اخیر مشهور شده که تأویل را به معنای خلاف ظاهر اطلاق می کنند، صحیح نیست و سند درستی ندارد [طباطبایی ۱۳۹۳ ج ۳: ۳۴ به بعد].

ابن تیمیه درباره تأویل می گوید که تأویل از قبیل مفاهیم نیست ، بلکه از امور عینی است . وی در این باره می نویسد: هر چیز چهار مرحله وجودی دارد: وجود ذهنی ، وجود لفظی ، وجود کتبی و وجود عینی . تمامی آنچه در قرآن آمده است ، همان سه وجود ذهنی ، لفظی و کتبی است و تأویل وجود عینی همه آنهاست ، مثلاً وقتی از مکه ، منی ، عرفات و مشعر سخن به میان می آید، وجود عینی آنها، تأویل آنها به شمار می رود و در واقع مصداق عینی هر چیزی تأویل آن است ، زیرا بازگشت تمام مراحل وجودی هر چیز به همان وجود عینی آن است .

علامه طباطبایی نیز تأویل را وجود عینی خارجی می داند ولی نه مانند ابن تیمیه که نام مصداق را تأویل گذارده است ، بلکه به نظر علامه ملاکهای احکام و مصالح تکالیف و رهنمودهای شرع ، تأویل آنهاست ؛ زیرا تمامی احکام و تکالیف از آن ملاکها و مصالح واقعیه نشأت گرفته اند. پس مآلاً همه آنها به آن ملاکها ارجاع می شود و غرض و هدف ، صرفاً تحقّق آنهاست [معرفت ۱۳۷۹: ۸۹].

آیا علم به تأویل به خدای تعالی اختصاص دارد ؟

خداوند تعالی می فرماید:

هوالذی أنزل علیک الکتاب مِنه آیات محکمات هنّ اُمّ الکتاب و اُخَر متشابهات ، فأمّا الذین فی قلوبِهم زَیْغ فیتّبعونَ تشابه مِنه ابتغاء الفتنه و ابتغاء تأویِله و ما یعلم تأویله الاّ الله و الراسخون فی العلم یقولون آمنّا به کلّ من عند ربّنا و ما یذّکُّر الاّ اولوالالباب [آل عمران: ۷] .[۱۴]

طبرسی آیات محکمات را چنین معنا می کند: «اُحکِمتْ عباراتها بأن حفظت من الاحتمال و الاشتباه » [۱۳۷۱ ج ۱ : ۱۵۹] یعنی عبارات آن محکم است زیرا از احتمال و اشتباه محفوظ است .

«هنّ اُمّ الکتاب » یعنی آیات محکمات اصل کتاب است که متشابهات بر آن حمل می شود و به آن برمی گردد.

ایشان در معنای متشابهات می گوید: چیزهایی که بعضی به بعضی دیگر شبیه هستند و باعث اشتباه می شوند، زیرا مقصود به وسیله آنها مشتبه می گردد [۱۳۷۹ ج ۱: ۱۵۹].

منظور از «زیغ» نیز میل از حقّ و کجی و انحراف از آن است . «فأمّا الذین فی قلوبِهم زَیْغ …» ؛ کسانی هستند که دلهایشان به جهت شک یا جهل از حقّ منحرف گردیده است، زیرا شک و جهل هر دو زیغ است (از مصادیق زیغ است ). در نتیجه ، اینان از متشابهات قرآن تبعیت می کنند و به جهت فتنه جویی در رأی باطل خود به آنها احتجاج می نمایند [طبرسی ۱۴۰۶ ج ۲ : ۶۹۸].

«ولا یعلم تأویله الاّ الله والراسخون فی العلم » یعنی بجز خداوند و علمایی که راسخ و ثابت گردیدند در علم ، کسان دیگری به حقیقت تأویلی که واجب است این آیات بر آن حمل شود، راه نمی یابند.

بعضی در «الاّ الله» وقف کردند، « والراسخون فی العلم » را مبتدا و «واو» را استیناف گرفته اند و علم به متشابه را فقط مخصوص به خدا دانسته اند [طبرسی ۱۴۰۶ ج ۲: ۶۹۸].

«واو» در «والراسخون فی العلم» عطف است یا استیناف ؟

مفسّرین درباره اینکه «راسخون در علم » عطف بر «الله» باشد یا مبتدا، اختلاف کردند. در این مورد دو نظر مطرح شده است : نظر اوّل اینکه «واو» در «والراسخون فی العلم » عطف باشد که در نتیجه «الراسخون فی العلم » عطف بر «الله» می شود، یعنی علاوه بر خدا راسخون در علم هم تأویل آیات را می دانند و در این صورت «یقولون » حال می شود که حاصل آن می شود: تأویل متشابهات را کسی نمی داند مگر خدا و راسخون در علم ، در حالی که می گویند ایمان آوردیم به آن ، همه این آیات از جانب پروردگار ماست (در نتیجه راسخون در علم هم به تأویل آگاه هستند).

نظر دوّم این است که «واو» استیناف باشد. در این صورت «والراسخون فی العلم » مبتدا و «یقولون » خبر آن است که در این صورت چنین معنا می شود: تأویل آیات متشابه را هیچ کس نمی داند جز خداوند و راسخون در علم می گویند ایمان آوردیم به آن ، همه آیات از جانب پروردگار ماست .

هر یک از این دو نظر طرفدارانی دارد. مرحوم طبرسی در مجمع البیان گفته است : در ترتیب و نظم و معنای راسخون دو قول است :

۱- «راسخون » به وسیله «واو» به «الله» عطف شده است ؛ یعنی تفسیر متشابهات را جز خدا و راسخان در علم کسی نمی داند، و راسخان تأویل آن را می دانند، در حالی که می گویند ما ایمان آوردیم به آن و همه از جانب خداست . همین قول از امام باقر(ع) نقل شده که فرمود: پیغمبر اکرم (ص) افضل راسخان در علم بود و چیزی بر آن حضرت نازل نشد مگر اینکه تفسیر و تأویل آن را می دانست و اوصیای گرامی اش نیز تفسیر و تأویل همه قرآن را می دانستند. مؤید این مطلب این است که صحابه و تابعین تمام قرآن را تفسیر کرده اند و نقل نشده که آنان در جایی توقف کنند و بگویند: این مورد از متشابهات است و جز خدا کسی آن را نمی داند و ابن عباس نیز در مورد این آیه می گفت من از راسخان در علم هستم .

۲- «واو» در «والراسخون فی العلم» عطف نبوده و اوّل کلام است . بنابراین منظور این است که تفسیر متشابهات را جز خدا کسی نمی داند. کلمه «راسخون » مبتدا و «یقولون » خبر آن است . بنابراین آنچه جز خدا کسی نمی داند از قبیل این امور است : مدت زندگی این امت ، وقت رستاخیز، فانی شدن دنیا و… .

مرحوم طبرسی در تفسیر جوامع الجامع به استناد روایتی که از امام باقر(ع) نقل شده است: «کان رسول الله افضل الراسخین فی الله»، قول اول را ترجیح داده است [۱۴۰۶ ج ۳: ۷۰۱؛ ۱۳۷۱ ج ۱: ۱۶۰].

أدله مفسّرین بر اینکه «واو» عطف نیست و استیناف است

فخر رازی در تفسیرش بعد از بیان هر دو نظر، قول دوّم را صحیح شمرده است ؛ یعنی «والراسخون » عطف نشده باشد بلکه کلام در «الاّ الله ” تمام شده و ” واو ” برای ابتداست و دلایلی برای تأکید این نظر ذکر کرده است :

۱- لفظ اگر دارای یک معنای راجح باشد و دلیل قویتری دلالت کند که ان ظاهر مراد نیست و بدانیم که مراد خدای تعالی بعضی از مجازات آن حقیقت است ومجازات هم بسیار باشند و ترجیح بعضی از این مجازات بر بعض دیگر فقط از طریق مرجّحات لغوی ممکن است و مرجّحات لغوی جز ظن ضعیف افاده نمی کند و وقتی یک مسأله قطعی و یقینی باشد استفاده از دلایل ظنّی ضعیف جایز

  راهنمای خرید:
  • لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.