پاورپوینت شهادت امام صادق


در حال بارگذاری
23 اکتبر 2022
فایل فشرده
2120
1 بازدید
۶۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت شهادت امام صادق دارای ۵۳ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت شهادت امام صادق،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت شهادت امام صادق :

محتویات

۱ توطئه‌های ناکام منصور دوانقی
۲ آخرین وصایای امام صادق
۳ وصی امام صادق علیه السلام
۴ مدفن و مزار امام
۵ تاریخ شهادت امام
۶ ثواب زیارت امام صادق
۷ پانویس
۸ منابع

توطئه‌های ناکام منصور دوانقی

چون منصور دوانیقی به خلافت رسید و از کثرت شیعیان و پیروان آن حضرت مطلع شد، آن حضرت را به عراق طلبید و پنج مرتبه یا بیشتر تصمیم به قتل آن حضرت گرفت که هر مرتبه معجزه عظیمی مشاهده نمود و از آن تصمیم صرفنظر کرد.

چنانچه ابن بابویه و ابن شهر آشوب و دیگران روایت کرده اند که روزی ابوجعفر دوانیقی حضرت امام جعفر صادق علیه السلام را طلبید که آن حضرت را به قتل آورد و گفت، که شمشیری حاضر کردند و زیراندازی انداختند و به ربیع حاجب خود گفت: چون او حاضر شد و با او مشغول سخن شدم و دست بر دست زدم او را به قتل برسانید. ربیع گفت که چون حضرت را آوردم و نظر منصور بر او افتاد گفت: مرحبا ای ابوعبدالله، خوش آمدی. ما شما را برای آن طلبیدیم که قرض شما را اداء کنیم و حوائج شما را برآوریم و بسیار عذرخواهی کرد و آن حضرت را روانه نمود و به من گفت که باید بعد از سه روز او را روانه مدینه کنی.

چون ربیع بیرون آمد، به خدمت حضرت رسید و گفت یابن رسول الله، آن شمشیر و زیرانداز را که دیدی برای تو حاضر کرده بود، چه دعائی خواندی که از شر او محفوظ ماندی؟ فرمود: که این دعا را خواندم و دعا را تعلیم او نمود.

و به روایت دیگر ربیع برگشت و به منصور گفت: ای خلیفه چه چیزی خشم عظیم تو را به خشنودی مبدل گردانید؟ منصور گفت: ای ربیع چون او داخل خانه من شد، اژدهای عظیمی دیدم که به نزدیک من آمد در حالی که دندان های خود را به هم می سائید و به زبان فصیح می گفت: که اگر اندک آسیبی به امام زمان علیه السلام برسانی گوشت های تو را از استخوان هایت جدا می کنم و من از بیم آن چنین کردم.

و سید ابن طاووس رضی الله عنه روایت کرده است: چون منصور در سالی که به حج آمد به ربذه رسید، روزی بر حضرت امام جعفر صادق علیه السلام خشمگین شد و به ابراهیم بن جبله گفت: برو و جامه های جعفر بن محمد را در گردن او بینداز و بکِش و به نزد من بیاور.

ابراهیم گفت: چون بیرون رفتم آن حضرت را در مسجد ابوذر یافتم و شرم کردم آن چه را او گفته بود انجام دهم. به آستین او چسبیدم و گفتم بیا که خلیفه تو را می طلبد.

حضرت فرمود: «اِنا لله و انا الیه راجعون»؛ بگذار تا دو رکعت نماز بخوانم. پس دو رکعت نماز ادا کرد و بعد از نماز دعائی خواند و بسیار گریه کرد و بعد از آن متوجه من شده فرمود: به هر روشی که تو را امر کرده مرا ببر، گفتم به خدا سوگند که اگر کشته شوم تو را به آن طریق نخواهم برد و دست آن حضرت را گرفته و بردم و مطمئن بودم که حکم به قتل او خواهد داد. چون نزدیک پرده اتاق منصور رسید دعای دیگری خواند و داخل شد.

چون نظر منصور بر آن حضرت افتاد شروع به تهدید کرد و گفت به خدا سوگند که تو را به قتل می رسانم. حضرت فرمود: که دست از من بردار که زمان کمی با تو خواهم بود و بزودی بین ما جدائی می افتد. منصور چون این خبر را شنید، آن حضرت را مرخص گردانید و عیسی بن علی را پشت سر حضرت فرستاد و گفت: برو و از او بپرس که جدائی من از او به وفات من خواهد بود یا به وفات او؟ چون از حضرت پرسید فرمود: که به وفات من. او برگشت و این خبر را به منصور رساند، که منصور نیز از شنیدن آن شاد شد.

و نیز سید بن طاووس از محمد بن عبدالله اسکندری روایت کرده است که گفت من از جمله ندیمان ابوجعفر دوانیقی و محرم اسرار او بودم. روزی به نزد او رفتم، او را بسیار غمگین دیدم، که آه می کشید و اندوهناک بود. گفتم ای امیر، چرا در تفکر و اندوه به سر می بری؟ گفت: صد نفر از فرزندان فاطمه را هلاک کردم ولی سید و بزرگ ایشان باقی مانده است که درباره او چاره ای نمی توانم بکنم. گفتم: کیست؟ گفت: جعفر بن محمد صادق.

گفتم: ای امیر او مردی است که عبادت بسیار او را ضعیف کرده و نزدیکی و محبت به خدا او را مشغول گردانیده و او را از فکر تصاحب حکومت و خلافت هم بازداشته. گفت: می دانم که تو به امامت او اعتقاد داری و او را به بزرگی می شناسی ولی حکومت و قدرت عقیم است (پدر و پسر نمی شناسد و به سرانجام نمی رسد) و من سوگند یاد کرده ام که پیش از آن که امروز شب شود، خود را از اندوهی که به خاطر وجود او بر من ایجاد شده است، رها کنم.

راوی گفت: چون این سخن را از او شنیدم، زمین بر من تنگ شد و بسیار غمگین شدم. پس جلادی را طلبید و گفت: چون من ابوعبدالله صادق علیه السلام را خواستم و با او مشغول سخن گفتن شدم و کلاه خود را از سربرداشتم و بر زمین گذاردم، گردن او را بزن. این نشانه و علامتی میان من و تو باشد.

و در همان ساعت کسی را فرستاد و حضرت را طلبید. چون حضرت داخل قصر شد، دیدم که قصر به حرکت درآمد مانند کشتی که در میان دریای موّاج مضطرب باشد و دیدم که منصور از جا برجست و با سر و پای برهنه به استقبال آن حضرت دوید و در حالی که بند بند بدنش می لرزید و دندان هایش بر هم می خورد و رنگ رویش سرخ و زرد می شد، آن حضرت را با عزّت و احترام بسیار آورد و بر روی تخت خود نشاند و دو زانو در خدمت او نشست مانند بنده ای که در خدمت آقای خود بنشیند و گفت یابن رسول الله برای چه در این وقت تشریف آوردی؟

حضرت فرمود: که برای اطاعت خدا و رسول و فرمانبرداری تو آمدم. گفت: من شما را نطلبیدم، فرستاده من اشتباه کرده است و اکنون که تشریف آورده ای هر حاجت که داری بطلب. حضرت فرمود: حاجت من آنست که مرا بی ضرورتی طلب ننمائی. گفت چنین خواهم کرد. حضرت برخاست و بیرون آمد و من خدا را بسیار ستایش کردم که آسیبی از منصور به آن حضرت نرسید.

بعد از آن که آن حضرت بیرون رفت منصور لحاف طلبید و خوابید و تا نصف شب بیدار نشد، چون بیدار شد دید من بر بالین او نشسته ام. گفت بیرون مرو تا من نمازهای خود را قضا کنم و قصه ای برای تو نقل نمایم. چون نمازش تمام شد، گفت: چون جعفر بن محمد را به قصد کشتن احضار نمودم و او داخل قصر من شد، دیدم که اژدهای عظیمی پیدا شد و دهان خود را گشود و فک بالای خود را بر بالای قصر من گذاشت و فک پایین خود را در زیر قصر گذاشت و دُم خود را بر روی قصر و خانه من قرار داد و به زبان عربی فصیح به من گفت: اگر قصد و اراده بدی نسبت به او داشته باشی تو را و خانه و قصرت را فرو می برم و به این سبب عقل من پریشان شد و بدن من به لرزه آمد به حدی که دندان های من بر هم می خورد.

راوی می گوید، من گفتم: این ها از او عجیب نیست زیرا که نزد او اسم ها و دعاهائی است که اگر بر شب بخواند، آن را روز و اگر بر روز بخواند آن را شب، و اگر بر موج دریاها بخواند آن ها را ساکن می گرداند.

پس از چند روز از او رخصت طلبیدم که به زیارت آن حضرت بروم. چون به خدمت آن حضرت رفتم از حضرتش التماس کردم که آن دعائی را که در وقت ورود به مجلس منصور خواند، به من بیاموزد که ایشان نیز درخواست مرا پاسخ داد.

آخرین وصایای امام صادق

امام صادق علیه السلام در لحظه مرگ وصایایی چندی می نماید که برخی در امر امامت، برخی در زمینه مسائل خانوادگی و بخشی در مورد عامه است. به فرزندان خود گفت: «لا تَمُوتُنَّ اِلا وَاَنتُم مُسلِموُن» بکوشید که جز مسلمان نمیرید. به خانواده خود وصیت کرد که پس از مرگش تا چند سال در موسم حج در منی برای او مراسم عزاداری بر پا کنند.

امام دستور داد برای خویشان و کسان هدیه ای بفرستند؛ شیخ طوسی از سالمه، کنیز حضرت صادق علیه السلام روایت کرده که گفت، من در وقت احتضار نزد حضرت صادق علیه السلام بودم که بی هوش شد و چون به هوش آمد فرمود: به حسن بن علی بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب علیه السلام (معروف به افطس)، هفتاد سکه طلا بدهید به فلان و فلان، فلان مقدار بدهید. من گفتم: به مردی که بر تو با کارد حمله کرد و می خواست تو را بکشد، عطا می کنی و می بخشی؟ فرمود: می خواهی من از آن کسانی که خدا ایشان را به صله رحم کردن ستایش نموده، نباشم که در وصف ایشان فرموده: «وَ الَّذِین یصِلُونَ ما اَمَرَاللهُ بِهِ اَن یوصَلَ وَ یخشَونَ رَبَهُّم وَ یخافُونَ سُوءَ الحِسَابِ؛ و آنان که پیوندهائی را که خداوند به آن امر کرده برقرار می ن

  راهنمای خرید:
  • لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.