پاورپوینت شهید کاوه، ستاره طلایی کردستان


در حال بارگذاری
23 اکتبر 2022
فایل فشرده
2120
3 بازدید
۶۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت شهید کاوه، ستاره طلایی کردستان دارای ۶۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت شهید کاوه، ستاره طلایی کردستان،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت شهید کاوه، ستاره طلایی کردستان :

مناسبت ۱۱ شهریور، سالگرد شهادت ستاره طلایی کردستان به نقل ۱۰ خاطره ناگفته از شهید محمود کاوه خواهیم پرداخت:

هنوز برایش می سوزم

سال های سال است که در فراق دوست و همرزمم محمود کاوه حسرت می خورم. هر کسی ممکن است تعبیر و احساس خاصی نسبت به کاوه داشته باشد اما برای من فراق و مظلومیت است. همیشه گفتم و می گویم هنوز بعد از این همه فیلم و کتاب درباره کاوه، فقط تا سال ۶۰ درباره وی روایت شده است. بعد از عملیات قائم آل محمد(ص) با شهید صیاد شیرازی آمدند سپاه مشهد. صحبت ها حول محور عملیات بود. آخر جلسه آمد سمت من و گفت بیا بریم کردستان، نمی دانم چه شد که دلیل و استدلال آوردم که نه و جنوب هستم و از این حرفها…همین نه گفتن داغ دلم شد تا امروز.

آنقدر که برای داغ محمود می سوزم، برای برادر شهیدم که در اسارت زیر گوش افسر و بازجوی عراقی زد و بعد افسر کلت رو از کمرش کشید و تیر مستقیم تو سر برادرم زد نمی سوزم. شاید بگم برای برادر شهیدم، یک پنجمی که برای کاوه حسرت و آه می کشم دل نسوزانده ام. داغ محرومیت از دیدار محمود و آن نه گفتن و رفتن و دور شدن سال هاست که مرا می رنجاند وهر چه زمان بیشتر می گذرد هجوم بی امان غم ها هم بیشتر و بیشتر می شود.

یک شب در جبهه جنوب زمان عملیات والفجر مقدماتی با هم توی یک سنگر نشستیم، نم نم باران می زد در صحرای خوزستان و عباس شاملو که مجروح شده بود از تو سنگر فرماندهی داشت عملیات را هدایت می کرد. کاوه می خواست لشکر شهدا را به جنوب بیاورد برای درگیری مستقیم با عراق و داشت شرایط را از نزدیک برای عملیات بررسی می کرد. من آن زمان در تیپ جواد الائمه(ع فرمانده گردان بودم. تا نمازصبح حرف زدیم و درد دل و گریه کردیم. از خیلی مسایل حرف پیش آمد. آخر سر به او گفتم محمود تو زنده نمی مانی، شهیدت می کنند، بعد نشستیم با هم گریه کردیم. هنوز مثل آن شب را در زندگیم ندیدم. هر چند که در جبهه ایامی سپری شد اما، کاوه مرد دیگری بود.

فتح بوکان

خاطرم هست سال ۶۰ محمود کاوه قبل از اینکه تیپ ویژه شهدا را تشکیل بدهد، برای فتح بوکان اقدام کرد. آن زمان من سن و سالم خیلی پایین بود و به سختی خودم را وارد جبهه کردم. یکی از تجربیاتی که کاوه در کردستان و مناطق جنگی به دست آورده و از آن به عنوان حربه استفاده می کرد، راهپیمایی های جنگی غیر قابل تصور بود. خیلی از مناطق به همین شیوه توسط محمود کاوه پاکسازی می شد. مقارن با این ایام، روبروی سپاه سقز یک زمین ورزش بود. همه ما را برد برای تست گرفتن، با این قانون که با خودش برآورد کرده بود،هرکس ۲۰ دور دوید آماده این راهپیمایی هست. خیلی ها ۱۹ دور دویدند و کاوه هم نامشان را خط زد ومی گفت کسی که در ۱۹ دور بماند قادر نیست این راه سخت را طی کند. ولی کسی که ۲۰ دور بدود می تواند بیست وپنج دور هم بزند. من با سن کمی که داشتم ۲۰ دور را دویدم، در حالی که شناسنامه ام را دست کاری کرده بودم و بدون آموزش وارد کردستان شده بودم. اما کاوه گفت: تو برای نبرد بوکان بیا از نظر من آماده ای. واقعا تفکرات و استدلالش با همه فرق می کرد. خدا شاهده طوری سریع و رعد آسا بوکان را پاکسازی کردیم که همه انگشت حیرت به دهان گرفته بودند. بوکان که توسط تروریست ها اشغال شده بود را فقط با تقدیم دو شهید پاکسازی کردیم. در حالی که آن دو نفر هم خوب به حرف های آقا محمود گوش ندادند والا به شهادت نمی رسیدند.

راوی: مهدی مختاری

همیشه سبکبال

محمود کاوه در عملیات ها خیلی سبکبال حرکت می کرد. کوله پشتی و نارنجک بر نمی داشت و گاهی فقط اسلحه با دو خشاب همراهش بود و می گفت: با هر فشنگ یک نفر از دشمن رو باید هدف گرفت،چرا بیخود تیر می زنید،چرا بیخود رگبار می بندید، اصلا چرا چیزی رو که نمی بینید می زنید؟ حتی گاهی قمقمه آب هم برنمی داشت. در سرمای استخوان سوز کردستان زیر لباس فرم خودش لباسی نمی پوشید. می گفت جلوی تحرک سریع را می گیرد و از سرعت آدم کم می کند،خیلی چالاک و قوی بود. دائم ورزش می کرد و روزهای متمادی می توانست باکمترین آب و غذا پیاده روی کند و بعد از آن هم، اصلا خستگی حالیش نمی شد. انرژی فوق العاده ای داشت.

راوی: جواد نظام پور

تهدید و تشر به ادریس و مسعود بارزانی

دسته ای از کردهای عراقی هستند که با نام بارزانی شهرت دارند. این بارزانی ها در زمان غائله کردستان حامی جمهوری اسلامی شدند و تحت امر قرارگاه حمزه با لشکر ویژه شهدا همکاری می کردند. رئیس اینها در آن زمان برادر مسعود بارزانی یعنی ادریس بارزانی بود. شهید کاوه اصلا از اینها خوشش نمی آمد و خیلی به آنها بدبین بود. دائم می گفت: اینها خیانت می کنند، ولی شهید بروجردی به او می گفت: محمود جان با اینها راه بیا برایشان هزینه شده ما باید از اینها کار بکشیم و برای نبرد اعزام شان کنیم. خاطرم هست در یک جلسه همین ادریس بارزانی که آن زمان خیلی جوان بود با چند تا بی ام و و بادیگارد و دب دبه و کب کبه آمد تو جلسه فرماندهان سپاه و ارتش، همانجا شهید کاوه چند تا تشر محکم با حرف بهش زد و حسابی حالش راگرفت.و به جدیت به او گفت: خیانت نکنید، حواستون باشه دست از پا خطا کنید بالای سرتان هستیم. عاقبت هم همین شد و شهید کاوه که همیشه به بارزانی ها بد بین بود و می گفت اینها مرد جنگ نیستند و خیانت می کنند، حرفش راست درآمد.

در جریان آزادسازی دوله تو و فتح جنگل آلواتان فرمانده اینها از سر جهل یا غرور یا ترس یا خیانت یا هر چیز دیگری به ضد انقلاب پیغام داده بود که ما داریم به سمت شما می آییم. ضد انقلاب هم که با کسی شوخی نداشت، چندتا خمپاره وسط اینها زده بود که همه شان با آن همه ادعا بعد از دادن چند کشته سریع پشت به میدان جنگ کرده و فرار کردند و با فرارشان به کلی طرح عملیات را از بین بردند و نیروهای تیپ شهدا به فرماندهی شهید قمی در یک ستون منظم دوباره به پادگان برگشتند و قفل جنگل آلواتان و گره کور آن با باز نشدن این منطقه همچنان باقی ماند. واقعا هیچ راهی برای فتح این جنگل نبود. همه فرماندهان زبده سپاه و ارتش شور و مشورت کردند و به جایی نرسیدند، و همه نگاه ها به سمت کاوه که فرمانده عملیات بود معطوف شد. کاوه ای که خودش جوانی بود ۲۱ ساله و باید راه حلی برای این مشکل پیدا می کرد. در نهایت با طرحی که شهید کاوه ارایه کرد تنها راه عقلانی و اصولی گشودن جنگل و دژ مستحکم آلواتان با آتش بود. او گفت: جنگل را آتش می زنیم تا راه باز شود و واقعا هم تنها راه همین بود و همه موافقت کردند. و این گونه بود که باردیگر عزم ها برای فتح آلواتان جزم شد. طرح محمودکاوه وآتش زدن جنگل آلواتان برای پاکسازی ارایه شد و با پشتیبانی قرارگاه حمزه کامیون هایی حاوی مواد سوختی را به سمت جنگل هدایت کردیم تا آتش، راه بسته ما را باز کند. بعد از آنکه مواد اشتعال زا را در جنگل پخش کردیم به وسیله مواد انفجاری آتش مهیبی به راه افتاد، اما در کمتر از یک دقیقه طومار آتش درهم پیچید و جنگل نسوخت، و همه ما مات و مبهوت ماندیم، و از پاکسازی جنگل ناامید شدیم. کاوه فرمانده عملیات بود و همه مسئولیت ها متوجه او می شد. از جان نیروها تا پاکسازی و پیروزی یا شکست در عملیات و.. .همان لحظه گفت: نقشه را بیاروید، و بعد نشست روی زمین و نقشه را پهن کرد و به آن خیره شد. کسی هم نزدیکش نمی شد. اخلاقش این طور بود که موقع طرح ریزی عملیات نمی گذاشت کسی طرفش بیاد. تمام ایران برای آلواتان نگاه شان به ارتش و سپاه بود و ارتش و سپاه هم به محمود کاوه!

آخر سر بلند شد گفت: بلند شوید جمع کنید برویم پادگان که نفت پالایشگاه آبادان را هم بیاریم، اینجا آتش نمی گیرد. در واقع محمود آنجا نقشه عملیاتی ایجاد تنگه آتش را طرح ریزی کرده بود و از ارتش درخواست توپخانه که برد کم و نواخت تیر بالا را داشت کرده بود همراه با هزار گلوله. هیچ کس هم نمی دانست که او چه در سر دارد. چرا که در جنگ چریکی، توپخانه معنا نداشت و همه متحیر مانده بودند که چگونه می خواهد قفل آلواتان را باز کند. از طرف ارتش هم حرف هایی زده می شد که با ۱۰۰ هزار تا گلوله هم نمی تواند کاری بکند و ظاهراً هم درست بود. دشمن بالای هزار نفر نیروی چریک را در منطقه آلواتان مستقر داشت که اصلا نمی شد کاریش کرد، اما خواست محمود باید اجرا می شد. حاج محمد بروجردی و سپاه روی کاوه و طرح و عملیاتش اعتقاد زیادی داشتند. نهایتا شب عملیات یک گروهان از لشکر ویژه شهدا رسید پای کار، محمود آمد آنها و توپخانه ارتش را کاملا توجیه کرد و آنجا برای اولین بار طرحی عملیاتی رو بیان کرد که الان دارد در دانشگاه های دنیا تدریس می شود، و ما تازه آنجا فهمیدیم هزار تا گلوله رو برای چی می خواهد.

کاوه فرمانده توپخانه را صدا کرد. گفت: «ببین آقا جان می خوام یک خط آتش را هر پنجاه متر این قله برام ثبت کنی و با گلوله راه گردان رو باز کنی.» از آن طرف هم فرمانده گردان را کاملا توجیه کرده بود و این طور شد که در ساعت ۱۰ شب با فرمان شهید محمود کاوه که پای قله آلواتان مانند شیری بی باک به کمین دشمن نشسته بود صدای آتش مهیب توپخانه کوهستان ها را به لرزه درآورد و جنگل آلواتان شبی را به چشم دید که تا دنیا دنیا باشد نخواهد دید. گام های دلاوران لشکر ویژه شهدا طبق نقشه و فرماندهی شهید محمود کاوه در تنگه آتش به راس قله رفیع آلواتان رسید.

راوی: جواد نظام پور

طعمه شدن و ضد کمین

یک بی سیم قوی برایش آوردیم، گفت: «ببندیدش به ماشینم برویم دور و بر شهر ببینیم بردش چقدرست» حدود ۲۰ کیلومتر از شهر دور شدیم که گفت: خوب ست برمی گردیم. پنج نفر بودیم من و محمود و راننده و متصدی بی سیم و کاک عارف فرمانده پیشمرگان سقز، توی یکی از معبرهای خطرناک نزدیک روستای «کمن تو» برخوردیم به کمینی با زنجیره پانصد متری از آدم و اسلحه که برای ما چیده بودند اطراف جاده، ماشین محمود را کاملا می شناخ

  راهنمای خرید:
  • لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.